«عن أبی عبد الله (ع) قال : إذا قام القائم (ع) حكم بالعدل و ارتفع فی أیامه الجور و أمنت به السبل و أخرجت الأرض بركاتها و ردّ كل حق إلى أهله و لم یبق أهل دین حتى یظهروا الإسلام و یعترفوا بالإیمان أ ما سمعت الله عز و جل یقول :" وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ " و حكم فی الناس بحكم داود(ع) و حكم محمد (ص) فحینئذ تظهر الأرض كنوزها و تبدی بركاتها فلا یجد الرجل منكم یومئذ موضعا لصدقته و لا لبرّه لشمول الغنى جمیع المؤمنین ثم قال : إن دولتنا آخر الدول و لم یبق أهل بیت لهم دولة إلا ملكوا قبلنا لئلا یقولوا إذا رأوا سیرتنا إذا ملكنا سرنا مثل سیرة هؤلاء و هو قول الله عز و جل: "وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ ".»

 ( الاربلی / كشف الغمة فی معرفةالأئمة / ج‏2 / 466 / باب ذكر علامات قیام القائم و...)

ترجمه :

از امام صادق (ع) روایت شده كه فرمود:

آنگاه كه قائم (عج) قیام كند، بر عدالت داوری كند و در روزگار او ستم برچیده می شود و بوسیله او راهها امن می گردد و زمین ، نعمتهای فراوانِ [ نهفته] خود را خارج می سازد و هر حقی به صاحب آن باز می گردد و پیروان همه ادیان اظهار اسلام (تسلیم و اطاعت پذیری در برابر پروردگار) كرده و بر ایمان [ به خداوند] اعتراف می نمایند. مگر نشنیده ای كه خداوند می فرماید : « هر آنچه كه در آسمانها و زمین است خواه به اختیار وخواه بی اختیار، تسلیم [ فرمان ] او (خدا) هستند و همه به سوی او بازگردانده می شوند. » ( آل عمران/  83) و [  قائم (عجّ) ] بر اساس حكم داود [پیامبر (ع) ] و حكم حضرت محمـّــد (ص) میان مردم داوری می كند و آن زمان است كه زمین گنج ها ی [ نهفتۀ ] خود را آشكار ساخته و بركاتش را نمایان می سازد و در چنین شرایطی هیچ یك از شما جایی [ كه نیازمند باشد ] برای پرداخت صدقه و نیكی اش (كمكهای مالی ) نمی یابد ؛ چرا كه همه مومنان در بی نیازی بسر می برند .

آنگاه [ امام (ع) ] افزود :  دولت ما [ اهل بیت (ع) ] واپسین دولتهاست و هیچ خاندانی كه [ ادّعا و توانایی ] حاكمیت داشته باشد باقی نمی ماند مگر آنكه پیش از ما قدرت می یابد تا [ طرح و ادعای خود را در عمل به تجربه رسانده و در معرض داوری و قضاوت انسانها قرار دهد و ] آنگاه كه روش و سیرۀ [ عادلانۀ ] ما را مشاهده كردند ادّعا نكنند كه ما نیز اگر قدرت داشتیم همانند اینان عمل می كردیم و این سخن خداوند است كه می فرماید : « و پایانِ [ نیك] از آنِ پرهیزكاران است . » اعراف / 128 )

بــیـــان :

1- پیش از پرداختن به برخی از فقرات این روایت ، در خصوص مضمون كلّی این گروه از روایات كه بر حاكمیّت فراگیر عدالت و بر قراری رفاه و امنیت اجتماعی در سراسر جهان در عصر ظهور دلالت می كند ، شایسته است نكته ای یادآوری گردد :

گذشته از دلایل نقلیِ قطعی و فراوانی كه بر اصل مهدویت و ظهور منجی آخر الزمان از نسل پیامبر (ص) دلالت دارند ، دلایل عقلانی متعددی نیز بر اثبات ضرورت این موضوع تاكید دارد و مهم ترین این دلایل ، اصل « فایده مندی و عدم لغویّت آفرینش » است. مفهوم این اصل به طور ساده اینست كه هر آنچه  خداوند در جهان آفریده ، بی تردید دارای هدف و سودمندی است و این هدف و سودمندی آنگاه معنا پیدا می كند كه امكان ظهور و عینیت آن وجود داشته باشد . یعنی اگر چیزی در آفرینش وجود داشته باشد كه دارای سودمندی ها و ظرفیتهای نهفته باشد ولی به دلیل موانع و عدم وجود شرایط، این ظرفیتها و سود مندیهای نهفته ،هیچگاه امكان عینیّت و ظهور نیافته و در دسترس قرار نگیرند ، باز همچنان شبهۀ لغویّت و بیهودگی وجود دارد و به عبارت ساده تر چیزی كه هرگز نتوان از آن بهره گرفت، بود و نبودش تفاوتی نمی كند. از سوی دیگر می دانیم كه در طول تاریخ به دلیل موانع مختلف، كوتاهی ها ، ناآگاهی ها ، ستمگری ها و ... ، بسیاری از ظرفیتهای موجود در انسان و نیز جهان طبیعت، امكان ظهور وبروز نیافته است. اگر به همین شكل تاریخ پایان یابد و هیچ گاه این امكانات، ظرفیت ها و توانمندی های نهفته، فرصت برای عینیّت و ظهور نیابند؛ در این صورت آفرینش آنان لغو و خالی از سودمندی است و حال آنكه بنا بر داوری عقل و نیز به  تصریح قرآن كریم هیچگونه امر عبث و بیهوده ای در آفرینش وجود ندارد.

در قرآن كریم تصریح شده كه هر چیزی در آفرینش از حدّ و ظرفیت خاصّی برخوردار می باشد ( قد جعل الله لكلّ شیءٍ قدراً- طلاق /3)

همین « قدر» و « ظرفیت » است كه به هر پدیده ای در جهان هستی ، هویّت و شخصیّت می بخشد و جایگاه او را در مجموعۀ جهان آفرینش مشخص می كند . جایگاهی كه قرار داشتن در آن ، «حقّ» هر پدیده ای  می باشد  و آنگاه كه از سودمندی ِ هر پدیده ای سخن می گوییم ، با در نظر گرفتن همین «قدر» و « ظرفیتِ وجودی » اوست .در آفرینش همه چیز بر اساس «عدل» است ( بالعدل قامت السماوات و الأرض) یعنی در نظام تكوین و آفرینش همه موجودات در جایگاه خود قرار دارند ؛ نه كمتر و نه بیشتر! پس همه چیز از « حــقّ » برخوردار می باشد. هر گونه زیاده روی یا كاهش در بهره برداری از« ظرفیتِ آفریده ها» در سودمندی و فایدۀ ذاتیِ آن پدیده ، اختلال ایجاد می كند و آن سود و فایده ای  كه بر آن مترتب است را منتفی می سازد، وعلاوه بر آن مصداق « ظلم » و خروج از عدالت می باشد. «ظلم» هر اقدام تجاوز گرانه ای است كه « حقّ » را ضایع می كند و به میزان سلبِ حق ، لغویّت و عدم امكان تحقق سود مندی بر « مظلوم » تحمیل می گردد.

از آنچه گفته شد دانسته می شود كه « ظــلم » در برابر طبیعتِ آفرینش قرار دارد و به تعبیر قرآن كریم ، تلاش برایِ نقض و تغییر آفرینش الهی و خارج كردن پدیده ها از شكل طبیعی و ظرفیتِ سودمندی است كه خداوند آفریده است.( فلیغیّرن خلق الله- نساء /119)

و « ظالم » هر كس كه باشد و به هر مقدار كه ظلم و ستم روا بدارد ، از حدود الهی تجاوز كرده  و   حقوق طبیعیِ موجودات را نادیده گرفته است. ( ومن یتعدّ حدود الله  فاؤلئك هم الظالمون- بقره 229) بنابراین بی هیچ تردید چون « ظلم » در هر شكل و شیوه ای كه باشد بر خلاف طبیعتِ آفرینش است، « تلاشِ بی فرجام و بی عاقبت » است كه هرگز برای همیشه قابل تداوم و بقاء نیست و بالاخره زایل و نابود خواهد شد و فراگیری عـــد ل  ، یعنی بهره مندیِ همۀ موجودات و انسانها از حقوقِ طبیعی و ظرفیت های سود مند خود مطابق با طبیعتِ وجود و سنّت الهی است و لذا عدالت « گفتمانِ غالب » جهانِ آفرینش بوده و بالاخره بر ظلم و حقّ كشی ، فائق و مسلّط خواهد شد و به گفتۀ قرآن كریم ، عاقبت و فرجام كار از آنِ پرهیزكاران ( متّقــیان ) می باشد ( والعاقبة للمتّــقین ) . پرهیزكار (متــّقــی ) كسی است كه حدود الهی – چه حدود و حقوقی كه در آفرینش ( تكوین ) قراردارد و چه حدودی كه در شریعت و نظام تشریع وجود دارد – را پاس داشته و تجاوز گر و ظالم نیست.

بزرگترین و اصلی ترین حق انسان كه برآمده از حق آفرینش الهی اوست، حق انتخاب و اراده پذیری می باشد. هر گونه عاملی كه انتخاب او را سلب كرده و مانع تحقق " اراده " در مسیر طبیعی و موجب عدم ظهور" طبیعت اراده " گردد مصداق " ظلم " بوده و مخالفت با سنت آفرینش و اراده الهی می باشد. از مجموعه قرآن وسنت آشكارا دانسته می شود كه خوب  و بد انسان به معنای خوب  و بد انتخابهای اوست و انتخاب انسان آنگاه می تواند به خوب  و بد تقسیم و توصیف گردد كه معطوف بر " ارادۀ آزاد " و " آزادیِ در انتخاب " باشد و كمال مطلوب ( ایده آل) آنست كه انسان در كمال آزادی و با اراده خود و خارج از هر گونه اجبار و اكراه به تمایلات حقیقت طلبانۀ خویش پاسخ داده و در حوزۀ ایمان قرار گیرد .

سلب آزادی و بی اثر بودن اراده انسان، مخالفت با اراده الهی ( فلسفه آفرینش )  و رویارویی با طبیعت و فطرت انسانی است. و گفته شد كه هر فرایند و كُنشی كه بر خلاف طبیعتِ آفرینش ، و به اصطلاح فیلسوفان " حركت قُسر " (در برابر حركت طبع ) باشد، هرگز دوام پذیر و دایمی نیست و ناگزیر پایان می یابد و به اصل باز می گردد. از این رو بر اساس آموزه های ادیان و نیز به تصریح قرآن كریم ، آنچه كه در برابر سنت های الهی و قوانین برآمده از طبیعت و ذات هستی قرار دارد ، هر چقدر هم كه پُر زور و پُـرشتاب باشد، ناگزیر محكوم به شكست و پایان است و فرجام تاریخ منطبق و برآمده از سنت ها و قوانین حاكم بر سرنوشت انسان و جهان است كه هرگز تغییر نمی پذیرد.( لن تجد لسنة الله تبدیلاً- احزاب / 62)

انتخابگری انسان و بهره مندی كامل او از حق آزادی و سایر حقوق طبیعی، خارج از هرگونه جبر ذهنی و عینی ، با ذات و سرشت وجودی و آفرینش الهی او انطباق دارد . پس بالاخره باید همان گونه كه هست ، بی كاست و كم ظهور یابد تا سنت و فلسفه آفرینش لغو و نقض نگردد. در قرآن كریم تصریح می كند كه اراده و سنت قطعی خداوند بر این تعلق گرفته تا كسانی كه به " استضعاف " درآمده اند را در جهان ، رهبری و توانایی ببخشد. (و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمۀ نجعلهم الوارثین / قصص(28)/5) . " استضعاف به معنی به " ضعف " كشیده شدن است . "ضعف" در برابر توانایی ( قدرت و قوت ) قرار دارد كه یا در جسم وبدن ( الضعف فی الجسد ) ویا در اندیشه و تصمیم ( الضعف فی العقل و الرأی ) ظهور می یابد.( كتاب العین / ج1/ص281) . روشن است از میان این دو، آنچه كه پراهمیت است "ضعف در اندیشه و تصمیم " می باشد.  " استضعاف" در دستور زبان عربی از باب " استفعال " و به معنای آن است كه كسی یا كسانی ، دیگران رابه ضعف و ناتوانی بكشانند و قدرت ایشان را سلب نمایند و چون قدرت و توانایی انسان در اندیشه و ارادۀ اوست بگونه ای كه با نفی و سلب آن، انسانیت انسان را از او ستانده ایم . پس بی تردید نمود و مصداق اصلی "استضعاف " در سلب آزادی اراده و اندیشه از انسان است و " مستضعف " ، برخلاف تصور عمومی كه معمولاً فقط از آن ضعف و ناتوانی مالی و اقتصادی فهمیده می شود، كسی است كه حق طبیعی انتخابگری و امكان اندیشه و تصمیم از او سلب گردد. در زبان قرآن كریم هر عاملِ اجبارگری  كه در برابر اراده انسان قرار گیرد و مانع دستیابی او به حقوق طبیعی اش گردد ، " استكبار  " ( در برابر استضعاف ) نامیده می شود. و گاه نیز از این عامل با تعابیر دیگری همچون " برتری طلبی و سلطه جویی بر دیگران " ( علواً فی الارض . قصص / 4–  إنّ فرعون علا فی الارض- قصص / 83) نام می برد. كه همگی به معنای  طغیان و دست اندازی بر حقوق دیگران و بسنده نكردن به حق و ظرفیتِ سودمند خود می باشد و مفهومی مشابه با " استكبار" دارد.

" استكبار " به معنای انباشتِ غیر طبیعی ( بیش از حق طبیعی ) قدرت و امكانات در یك فرد یا گروه است. بنابراین هركس كه فراتر از حق طبیعی خود ، مطالبۀ افزون و زیاده خواهانه داشته و در مسیر دستیابی دیگران بر حقوق و بهره مندی هایشان اختلال ایجاد كند ، از نظر قرآن " مستكبر" می باشد. پس " استضعاف " یك پدیدۀ عارضی و بر خلاف طبیعت و ذات آفرینش است و " مستكبر" پیش از آنكه رودرروی دیگران قرار بگیرد با سنت الهی آفرینش به جدال و مقابله برخواسته است و با إعمال زور و بكارگیری قدرتِ طغیانگر ( طاغوت) و یا با فریبكاری و مسدود ساختن راههای كسب آگاهی و اطلاعات ، ویا به شیوه ای كه در روزگار ما در جامعۀ مدرن رواج دارد یعنی دادن اطلاعات و آگاهی های ناقص و گزینشی ، به حقوق دیگر انسانها و حتّی به حقوق طبیعی دیگر موجودات تعدی و دست اندازی می كند. و چنانكه گفته شد هرآنچه كه دربرابر طبیعت و سنت آفرینش باشد محكوم به زوال و پایان است . از این رو در آیات پُرشماری از قرآن كریم تصریح شده كه " استكبار " از هر نوعی كه باشد نا فرجام و ناپایدار بوده و آینده از آن كسانی است كه به " ضعف " كشانده شده و " آزادیِ ارادۀ " آنان سلب گردیده است و بالاخره طبیعتِ آفرینش الهی ،كه همان ظهور ارادۀ انسان و امكان بهره مندیِ او از توانایی ها و ظرفیت هایِ سودمندش می باشد ، تحقق و عینیت می یابد. چرا كه فقط در صورت حذف همه موانع و عوامل سركوبگر و اجبارگر است كه هم عدم لغویت ( سودمندی ) اراده انسان و دیگر حقوقی كه خداوند در ذات آفرینش او قرار داده ، ثابت می گردد و هم حجت بر انسان برای پذیرش مسؤلیت انتخابهای نیك و بد اش تحقق می یابد. از این رو در روایات فراوانی ، این آیه شریفه (قصص/5) و دیگر آیات مشابه را به ظهور " مهدی موعود (عج) " مربوط دانسته اند و عصر ظهور ، یعنی " زمان موعود " در اندیشه اسلامی ، تحقق همین " فرجام تاریخی " در سرنوست انسان و جهان می باشد كه بصورت نظریه " مهدویت " ارایه شده است

2- إن دولتنا آخر الدول و لم یبق... : ( دولت ما [ اهل بیت (ع) ] واپسین دولتهاست ...)

ظهور امام زمان (عج) و تحقق جامعۀ ایده آلِ مهدوی همانطور كه با اجبار و تحمیل همراه نیست، یك واقعه و پدیدۀ انفجاری و نابهنگام نیز نیست و اصولاً  چون  بر خواست و ارادۀ انسانها  معطوف می باشد ، نمی تواند دفعی و نابهنگام رُخ دهد . همۀ فرایند های انسانی كه ماهیت ارادی و اختیاری دارند ، تدریجی  و در بستر علل و عوامل شكل می گیرند و به همین دلیل با فراز و فرود  همراه بوده و هرگز زمان قطعیِ چنین فرایندهایی قابل پیش بینی ( توقیت) نیست . ( چنانكه در مورد ظهور مهدیِ موعود ، هرگونه پیش بینی و تعیین زمان ، به شدّ ت نفی شده و تعیین كنندگان ، دروغگویان حرفه ای ( كذّاب ) نامیده شده اند. ) لذا در این فقره از روایت ، امام (ع) تصریح می فرماید كه پیش از ظهور، جامعۀ بشری به دلیل برخورداری از تجربیات و آگاهی های كاملی  كه از رهگذر آشنایی  و شناختِ اندیشه ها و الگو های مختلف  به دست آورده ، در شرایطی قرار می گیرد كه در مواجهه با آنچه كه ازسوی وجود مقدس حضرت حجت(عج) ارایه و عرضه می گردد ، إقناع عقلانی پیدا كرده و آزادانه  آن را می پذیرد . از این حدیث شریف به وضوح دانسته می شود كه فقط  در رقابت اندیشه ها و نظریه ها و با برخورداری از " عقلِ نقاد " است كه می توان به درستی ، انتخاب  كرد و همانطور كه قرآن كریم تصریح می فرماید ، عقلِ نقاد و رقابتِ اندیشه گی  نیز فقط  در صورت  دستیابی و آگاهی بر اندیشه ها و نظریات مختلف و متكثر ، امكان پذیراست. ( فبشّر عبادِ الذین یستمعون القول فیتّبعون أحسنه- زمر 18 ) در یك جامعۀ بسته و آكنده از اطلاعات و آگاهی هایِ یك سویه ، امكان رشد عقلانی وجود ندارد ودر نتیجه پیام های دینی هرچقدر هم كه از درستی و حقانیت  برخوردار باشد ، هرگز نمی تواند برانگیزندۀ " إقناعِ عقلانی " در مخاطبان باشد. بلكه همان طور كه در این حدیث شریف آمده ، در فضای دیكتاتوری كه فقط آگاهی های یك سویه بر جامعه تبلیغ و تزریق می گردد ، اندیشۀ دینی با تمام عقلانیت و حقانیتی كه داراست ، هماره با انبوه شبهه ها و تردیدها همراه خواهد بود. دولت مهدوی (عج) كه موعودِ همۀ ادیان است و این همه دلیل عقلی و نقلی بر حقانیت و ضرورت آن در متون مختلف دینی و غیر دینی وجود دارد ، اما هرگز این حقانیت و ضرورت  را دستاویز و بهانه ای برای إجبار و تحمیل خود بر جامعۀ بشری نمی كند . بلكه در یك شرایط كاملاً آزاد و در فرایندی كاملاً إرادی ، مورد انتخاب آگاهانۀ  جامعه قرار می گیرد . جامعه ای كه به گفتۀ امام (ع) در این حدیث شریف ، افراد آن به دلیل برخورداری از" عقلِ نقاد " در برابر هرگونه شبهه افكنی و تردید آفرینیِ مدّعیان ، علیه  الگویی كه توسط مهدی (عج) ، براساس حقیقت دین ارایه شده ، مصونیت داشته  و فریبِ گندم نماییِ جُوفروشان را نمی خورند.

  " انتظارِ فرج " فرایند تدریجی رسیدن به این نقطۀ مطلوب ، یعنی دستیابی به " توسعه همه جانبه " می باشد . توسعه ای كه با ظهور ارادۀ آزاد انسان و شكوفایی كامل و بی مانعِ تمامی استعداد ها و ظرفیت های طبیعی و ذاتی انسان و همۀ پدیده های طبیعت ( جهان ) تحقق می یابد. چنانكه در این روایت شریف ، به گوشه ای از ابعاد مختلف این توسعه یافتگی و كمالِ انسان و طبیعت به روشنی اشاره شده است.

3- و لم یبق أهل دین حتى یظهروا الإسلام...( پیروان همه ادیان اظهار اسلام (تسلیم و اطاعت پذیری در برابر پروردگار) كرده و بر ایمان [ به خداوند] اعتراف می نمایند...)

ممكن است ظاهر این عبارت و نیز برخی روایات دیگر برانگیزندۀ این معنا باشد كه در عصرظهور، همه انسانها به كیش و آئین اسلام درمی آیند و دیگر اثری از ادیان و مكاتب دیگر نخواهد بود.  تردیدی نیست در عصرظهور به بركت حضور" انسان كامل " ( امام زمان «عج») و نیز رشد و كمال عقلانی انسانها ، پس از آشكار شدن حقیقت دین و بطلان تفسیرها و قرائت های سلیقه ای و سودجویانه ، بطور طبیعی گرایش به این حقیقت فزونی می یابد ، اما همانگونه كه گفته شد ، هرگونه اجبار و تحمیل بر ارادۀ انسان با فلسفۀ " ظهور موعود "  تضاد كامل دارد . اراده پذیری و بهره مندی انسان از آزادی كامل برای انتخاب و تصمیم ، بر اساس ارادۀ خداوند، سنت قطعی آفرینش می باشد و عصر ظهور، عصر تحقق كامل سنت های الهی و رفع مانع از ارادۀ آزاد انسان است . وجود " ارادۀ آزاد "  و " حق انتخاب "  به معنای  وجود تكثر و چندگانگی در " انتخاب " است كه به شكل ادیان و مكاتب مختلف در جامعه  پیروانی دارند.چنانكه روایاتی بر وجود پیروان ادیان مختلف در عصر ظهور تصریح می كند و در همین روایت نیز یادآور می شود كه مهدی (عج) بر اساس حكم داود (ع)  و حكم محمد (ص) داوری می كند و نامبردن از جناب داود ( كه از پیامبران بنی اسرائیل است ) ، در كنار پیامبر اسلام می تواند اشاره ای بر همین نكته باشد. بر همین اساس این فقره از روایت شریف را باید بادر نظر گرفتن مُحكمات قرآنی و اصول اندیشۀ اسلامی تفسیر نمود و بنظر می رسد كه در اینجا  منظور از " اسلام " ، مفهوم عامِّ قرآنی آن مورد نظر است نه مفهوم اصطلاحی آن كه بطور خاص بر دین حضرت ختمی (ص) اطلاق می شود. " اسلام " در مفهوم عامّ قرآنی ، به معنای " برخورداری از سِلم و تسلیم خداوند بودن " است  كه جوهر مشترك همه ادیان را تشكیل می دهد. آیه ای كه در ادامۀ این فقره از روایت آمده نیز شاهدی گویا بر این تفسیر می باشد. چراكه در آن آیه نیز بی تردید " اسلام" ( أسلمَ ) به مفهوم عامّ آن و برای همۀ موجودات جهان هستی ( در آسمان و زمین ) بكار رفته است.