عن عمروبن ابی المقدام عن أبیه عن ابی جعفر(ع) قال: قال امیرالمؤمنین(ع): «شیعتنا، المتباذلون فی ولایتنا، المُتحابّون فی مودّتنا، المتزاورونَ فی إحیاء أمرنا، الّذین إن غَضِبوا لَم یَظلموا و إن رَضوا لَم یسرفوا، برکة علی مَن جاوروا، سِلمً  لِمَن خالَطوا.»

(اصول کافی، ج 2، ص 236 – کتاب الایمان و الکفر/ باب المؤمن و علاماته/ ح 24)

ترجمه:

(عمروبن ابی المقدام از پدرش و او نیز از امام باقر(ع) نقل نمود که امیرمؤمنان، علی(ع) فرمود:

«شیعیان ما که در راه ولایت ما به یکدیگر [کمک و] بخشش می کنند، و در راه دوستی ما با یکدیگر مهر می ورزند و برای زنده کردن آموزه های ما [با هم ارتباط برقرار کرده و] به دیدار یکدیگر می روند، آنان کسانی هستند که اگر خشمگین شوند [از مسیر عدالت خارج نشده و] ظلم نمی کنند و اگر [از کسی و چیزی] خشنود گردند [تحت تأثیر خشنودی خود از کسی یا چیزی، در حق آن مبالغه نکرده و] زیاده روی نمی دارند. برای همسایگان خویش برکت [و نعمت] به شمار می آیند و با هر کس که معاشرت [و ارتباط] دارند در صلح و صمیمیت می باشند.)

بیان:

1-     این حدیث شریف از دو قسمت کلی تشکیل شده است. در قسمت نخست، صفات و ویژگی های خاصی را یادآور می شود که برخورداری از این صفات خاص، موجب می شود تا کسی در نظر دیگران به عنوان «شیعه» و «پیرو مکتب اهل بیت پیامبر(ص)» شناخته گردد و لذا همان گونه که ملاحظه می کنیم تمام این صفات و ویژگی ها بر محور «ولایت و محبت اهل بیت» تعریف شده است. کمک و بخشش به یکدیگر در راه ولایت اهل بیت(ع)، مهرورزی و محبت به یکدیگر در راه محبت و دوستی اهل بیت(ع)، تعامل و ارتباط با یکدیگر برای احیا و زنده داشتن آموزه های اهل بیت(ع)، اینها ویژگی ها و صفات خاصی است که هرکس از آن ها برخوردار باشد، به عنوان کسی که منتسب به «شیعه» است، شناخته می شود. اما نکته مهم آن است که این صفات، فقط از نظر اجتماعی، معرّف شیعه بودن، می باشد. ولی هرگز نشانه های رفتاری و اخلاقی «شیعه بودن» نیست.یعنی اینگونه نیست که اگر کسی از این صفات برخوردار بود و این نشانه های رفتاری و اخلاقی، در بخش دوم حدیث شریف توضیح داده شده است. رعایت عدالت در هر شرایطی، حتی در حالت خشم و غضب، رعایت اعتدال و پرهیز از زیاده روی در تجلیل و بزرگداشت کسانی که از آنان رضایت داریم، کمک و یار همسایگان خود بودن و صلح، تفاهم و صمیمیت با افراد جامعه، چهار ویژگی مهم اخلاقی است که وظیفه «شیعه بودن» را تشکیل می دهد. بنابراین باید میان کسی که دیگران او را به عنوان «شیعه» می شناسند با کسی که از «اخلاق شیعی» برخوردار است، فرق گذارد. چه بسا کسی که به دلیل محبتی که به اهل بیت(ع) و پیروان آنان دارد، در نگاه دیگران به عنوان یک شیعه جدّی و مخلص شناخته شود، مثلاً در برگزاری مجالس و محافل مختلف به نام اهل بیت(ع) و بزرگداشت نام و یاد آنان و ابراز عشق و محبت به آن حضرات بسیار فعال و کوشا باشد. ولی به صرف برخورداری از چنین اوصاف و ویژگی هایی هرگز هنوز به تکالیف و وظایف شیعه بودن عمل نکرده، ونمی توان او را شیعه واقعی دانست ، بلکه او فقط «انتساب به شیعه» پیدا نموده و یا به تعبیر برخی روایات، چنین کسی در زمره محبّان و علامندان اهل بیت قرار دارد. و آن گاه که به وظایف و تکالیفی که در بخش دوم بیان شده عمل کند، از « اخلاق شیعی» برخوردار شده و شایسته عنوان     « شیعه» و « پیرو اهل بیت» می گردد. معمولاّ میان این دو خلط می شود و اهل بیت بارها و بارها در مورد این خلط هشدار و زنهار داده اند.

2-     نخستین ویژگی اخلاقی شیعه که امام(ع) در این حدیث شریف یادآور می گردد، پایبندی جدی و التزام دائمی به « عدالت » است. هر انسانی متناسب با باورها، اندیشه ها، گرایشات و علایق خود در برابر افراد و رفتارهایشان واکنش نشان می دهد و گاه ناپسندی و زشتی پاره ای افعال به گونه ای است که موجب خشم و مخالفت شدید نسبت به آن می گردد و یا بالعکس گاه نیکی و خوبی کسی یا چیزی در نظر انسان بگونه ای است که خوشنودی و موافقت او را برمی انگیزد. این دو حالت روحی و درونی برای هر انسانی، آزمون پایبندی و وفاداری به «عدالت» است.  در هنگام مخالفت و موافقت است که می توان میزان جدیت در پایبندی به عدالت را محک زد. وگرنه در شرایط طبیعی کیست که شعار عدالت سر ندهد و خود را خواهان و طرفدار آتشین آن معرفی نکند؟ آیا بدترین ظالمان را نیز می توان یافت که خود را عادل ندانند و شعار عدالت سر ندهند؟ پس فقط به هنگام آزمون است که می توان میزان خلوص این ادعاها را سنجید.

یکی از بزرگترین آفات و آسیب های پنهان عدالت طلبی و عدالت خواهی، چند پاره کرده «عدالت» است. یعنی عدالت را فقط در پاره ای شرایط و یا نسبت به برخی افراد رعایت کرد.

بسیاری از ما رویکرد اثباتی به «عدالت» داریم. یعنی گمان می کنیم همین که حق کسی را ادا کنیم، براساس عدالت عمل کرده ایم. غافل از آن که در همین ادای حق، اگر به زیاده روی و افراط بگراییم باز مرتکب ظلم شده و خلاف عدالت عمل کرده ایم. این که خوبی های کسی دیده نشود و ویژگی ها و برجستگی هایش انکار گردد، قطعاً «ظلم» است. اما اگر بیان همین خوبی ها و امتیازات به غلوّ و مبالغه آمیخته گردد و در مورد آنها بزرگ نمایی شود و کسی را بیش از آنچه که هست معرفی کرده و مورد ستایش قرار دهیم، بی تردید از مصادیق ظلم است که در سخن امام(ع) به آن اشاره شده است: «و اذا رضوا لم یسرفوا» (و اگر [از کسی و چیزی] خشنود گردند [تحت تأثیر خشنودی خود، در حق آن مبالغه نکرده و] زیاده روی نمی کنند)

3-     «اذا غضبوا لم یظلموا» (اگر خشمگین شوند [از مسیر عدالت خارج نشده و] ظلم نمی کنند.)

این فراز یک اصل مهم اخلاقی و قانون فراموش شده حقوقی را یادآور می گردد. چنانکه اشاره شد، متأسفانه بسیاری از دینداران که تردیدی در مطلوبیت و ضرورت «عدالت» ندارند و به زعم خود بسیار پای بند عدالت اند، اما آشکارا در اجرای آن از استاندارهای دوگانه یا چندگانه پیروی می کنند و گویا «عدالت» در نظر آنان صرفاً در تعامل با همکیشان و موافقان خود معنا پیدا می کند و چنین می پندارند که در برابر مخالفان، دگراندیشان و دشمنان، عدالت در بی عدالتی است. ولی آیا حقیقت چنین است؟ آیا قرآن کریم و آموزه های اهل بیت(ع) به ما اجازه می دهد که عدالت را به افراد یا شرایط خاصی محدود و مقید سازیم؟

آیا مخالفان ما هر چقدر که بی دین، ملحد، ستیزه جو و... باشند، ما مُجازیم که در برابر آنان بی عدالتی کنیم؟ آیا دشمنان ما خارج از استاندارد « عدالت » اند و می توان با آنها بی عدالتی کرد؟!

قرآن کریم و سنت پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) آشکارا و بدون آن که جای هیچگونه توجیه و تأمل باقی بگذارند، به ما می آموزند که ضرورت عدالت، مطلق بوده و هیچ گونه، تأکید می شود هیچ گونه، محدودیت و قیدی را نمی پذیرد. یعنی هرگز نمی توان شرایطی را تعریف نمود و مواردی را تصور کرد که در آن شرایط و موارد مجاز به عبور از مرزهای «عدالت» باشیم. ویا افرادی را از شمول عدالت خارج و مستثنا بدانیم.

اصولاً برای اینکه چیزی را از اطلاق خارج کرده و آن را محدود سازیم باید چیز دیگری برتر از آن وجود داشته باشد. در حالیکه از نظر قرآن کریم هیچ ارزشی برتر و مقدّم بر «عدالت» وجود ندارد تا بتواند آن را محدود و مقید سازد بلکه عدالت بر همه چیز حتی بر اصل مهم و بنیادین «توحید» مقدم می باشد. چرا که اصل وجود آفریدگار و یگانگی (توحید) او براساس اصل «عدالت» توجیه پذیر و قابل اثبات است. و به همین دلیل بنا به آنچه که از معصوم(ع) روایت شده: «اگر یک حکومت عادل باشد و در عین حال کفر بورزد، ماندگار خواهد بود. اما اگر عدالت نداشته باشد هرگز بقایی ندارد.» (الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم) پس چگونه می توان با این توجیه که کسی یا کسانی مخالف و یا دشمن ما هستند و یا حتی بی دین و دشمن خدا و پیامبران او هستند، نسبت به آنان بی عدلتی روا داشت و یا وارد ساختن هرگونه تهمت، اتهام و دشنام را به آنان جایز دانست؟

«عدالت» یک ارزش ذاتی و مطلق است. و به همین دلیل قرآن کریم از زبان لقمان حکیم چنین نقل می کند که وی برای اثبات ضرورت توحید و زشتی شرک به خداوند، به اصل عدالت استدلال و استناد می کند: یا بُنی لا تشرک بالله إنّ الشرکَ لظلمٌ عظیم – لقمان (31)/13 (فرزندم! به خدا شرک نورز! چرا که بی تردید شرک ، ظلمی بزرگ است.)

این که ما با همفکران، همکیشان و موافقان خود با عدالت عمل کنیم، ارزش چندانی ندارد. بلکه آزمون عدالت در هنگامه مواجهه و رویارویی با کسانی است که مخالف ما هستند و با ما همفکری و همکیشی ندارند. در آموزه های اهل بیت(ع)، از این بالاتر بیان شده و ملاک و معیار سنجش عدالت را نه صرفاً ادای حقوق دوستان، بلکه ادای حقوق دوستان و دشمنان به طور برابر و مساوی می داند.

امام علی(ع) در وصیت خود به فرزند بزرگوارش امام حسین(ع) چنین می فرماید:

«یا بُنی اوصیک بتقوی الله... و بالعدل مع الصدیق و العدوّ» (تحف العقول/ص83)

(فرزندم! تو را سفارش می کنم به پروای الهی و این که با دوست و دشمن با عدالت رفتار کنی!)

متأسفانه بسا برخی از دینداران و متدینان براساس استانداردهای دوگانه عمل می کنند و فقط در تعامل با دوستان و همفکران و همکیشان خود برابر ضوابط و معیارهای عادلانه رفتار می کنند و آن گاه که دم از عدالت می زنند نیز منظورشان همین است. ولی در برخورد با مخالفان و دشمنان، استانداردها و معیارهای عدالت را به کناری گذاشته و خود را مُجاز به هرگونه بی عدالتی و وادار کردن انواع تهمت ها و دشنام ها می دانند و گاه پا را فراتر گذاشته و این بی عدالتیِ آشکار را  از لوازم دینداری و نشانه غیرت و عمق ایمان دینی برمی شمارند! در حالی که قرآن کریم بارها به صراحت تأکید نموده که نباید ستیزه جویی دشمنان و ظلمی که آنان در حق ما روا می دارند موجب گردد تا ما در برابر آنان از اصول و معیارهای عدالت فراتر رفته و ناعادلانه عمل کنیم:

«و لا یجرمنّکم شنئآنُ قومٍ عَلی أن لا تعدلوا؛ إعدلوا هو أقرب للتقوی» (مائده (5)/8)

(دشمنی یک گروه، شما را بر آن ندارد تا [در حق آنان] عدالت نورزید. عدالت را پیشه کنید که به تقوا نزدیکتر است.)

و در آیه دیگری با یادآوری یکی از ظلم هایی که مشرکان در حق مسلمانان روا داشته و آنان را از ورود به مسجدالحرام باز می داشتند، به مسلمانان هشدار می دهد که این ظلم نباید موجب شود تا آنان نیز از مسیر عدالت خارج شده و به تجاوز و ظلم روی آورند:

«و لا یجرمنّکم شنئانُ قومٍ أن صَدوّکم عن المسجدالحرام أن تعتدوا» (مائده (5)/2)

(دشمنی یک گروه، که شما را از مسجدالحرام بازداشته اند موجب نشود که تجاوز کنید [و از مسیر عدالت خارج شوید.])

4-     از نظر قرآن کریم برابر دشمن باید از خود دفاع کرد؛ آن هم دفاعی جدی، همه جانبه و تسامح ناپذیر! و این دفاع صرفاً جنبه فیزیکی و مادی ندارد. بلکه شامل دفاع جدی و غیرقابل تسامح از بنیادهای باور و ایمان دینی نیز می گردد. قرآن هرگونه کوتاه آمدن از اصول فکری و ایمانی را در برابر دشمنان و حتی دگراندیشان به شدت نفی و رد می کند و اصولاًَ آزمون ایمان و باور دینی در هنگامه همین چالش ها و رویارویی هاست. اما هرگز این شدت و جدیت در دفاع از حقوق مادی و معنوی و پافشاری بر اصول اعتقادی و مبانی فکری، به معنای خروج از مرزهای عدالت و بهره گیری از استانداردهای متفاوت در تعامل با مخالفان و یا دشمنان نیست. بلکه لازمه اصولگرایی و پافشاری بر مواضع فکری و اعتقادی، دفاع عادلانه است.هرگز نمی توان با ظلم ، عدالت را گستراند و هرگز نمی توان با « منکَر»، «معروف» را ترویج نمود.

5-     دانسته شد از نظر قرآن هیچ ارزشی بالاتر و برتر از عدالت نیست پس هرگز، هرگز اصولگرایی با بی عدالتی حتی نسبت به مخالفان و دشمنان قابل جمع نیست. چرا که اصلی ترین اصول و بالاترین ارزشی که یک مسلمان حقیقی و شیعه واقعی از قرآن کریم و آموزه های اهل بیت(ع) فرا می گیرد، رفتار عادلانه، حتی با دشمن است. پس هرگونه رفتار ظالمانه و تضییع حق دیگران، هرکس که باشد در تقابل کامل با آموزه های قرآن و اهل بیت(ع) قرار دارد.

اصل مطلق بودن و قید ناپذیری عدالت، یک اصل محکم و غیرقابل تردید و تأویل قرآنی است که در آموزه های پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) نیز آشکارا و به تکرار مورد تأکید قرار گرفته است. و براساس قواعد فهم و تفسیر آیات قرآن کریم که در خود قرآن آموزش داده شده است، با وجود یک اصل مُحکم قرآنی، سایر آیات قرآن و نیز تمام روایات و احادیثی که در همان موضوع وارد شده، باید براساس آن «اصل مُحکم» مورد تفسیر و فهم قرار گیرند. در واقع مُحکمات قرآنی، همچون یک «اصل راهنما»، قاعده و معیار تشخیص و شناخت درستی یا نادرستی فهم و تفسیر سایر آیات و روایات می باشند. از این رو اگر حتی برخی آیات و یا روایات، بر حسب ظاهر، مضمون و مفهومی برخلاف آن اصل راهنما (اصل محکم قرآنی) داشته باشد، بی تردید باید آن آیات و روایات را متناسب و هماهنگ با مدلول و مفهوم «اصل راهنما» تفسیر و توجیه نمود.

شگفت آن که با وجود اصل محکم قرآنی در مورد «مطلوبیت مطلق و قیدناپذیری عدالت» و این که در تعامل با هرکس و در هر شرایطی باید به عدالت پایبند بود و عادلانه عمل کرد، اما در طول تاریخ، با نام دین و در پَس توجیهات شرعی و با انگیزه های دیندارانه و مؤمنانه، بی عدالتی ها و ظلم های بسیاری رخ داده که گاه غیرقابل باور می نماید. پاره ای قتل عام ها و شبه نسل کشی هایی که برخی مدعیان پیروی از مذاهب اسلامی علیه غیر هم‌کیشانِ مسلمان خود در مقاطعی از تاریخ روا داشته اند، و یا با وجود آموزهای روشن اهل بیت(ع) در این مورد، بی عدالتی های فراوانی از سوی برخی از ما مدّعیان پیروی از آن حضرات سر می زند. امام علی(ع) به تأکید، یاران خویش را از دشنام به دشمنان، حتی در هنگامه جنگ باز می دارد و حتی از منافق نامیدن سخت ترین دشمنان خویش یعنی خوارج زنهار می دهد (وسایل الشیعه/ ابواب جهادالعدو/ باب26/ ح10)و بر رعایت حقوق آنان سفارش می کند و بدین سان یادآور می شود که حتی دشمنان نیز حقوقی دارند که باید آن را پاسداشت و هرگونه تضییع آن حقوق بی عدالتی و ظلم است، تا بدانجا که در همان دو روزی که در اثر ضربت جنایتکارانه ابن ملجم در بستر احتضار افتاده و از آثار آن جنایت رنج می برد، یکی از مهمترین دغدغه های او رعایت «حقوق قاتل» اش می باشد و دائماً به رعایت حال او سفارش می کند و در نهایت نیز ضمن آنکه فرزند گرامی اش را به رعایت عدالت کامل در مجازات قاتل سفارش می کند. از آنجا که در آن زمان رسم بوده که جنازه دشمنان را سر بریده و اعضای آن را جدا (مُثله) می کردند، تأکید می کند که مبادا با جنازه قاتل او نیز چنین کنند:

« أنظروا إذَا اَنا مِتُّ مِن ضَربَتهِ هذه، فاضربوه ضَربَةً بِضَربَةٍ ولا تُمثِّلوا بالرِِّجل، فاِنّی سمعتُ رسول الله(ص) یقول: إیّاکم و المُثلَةَ و لو بالکَلبِ العَقُور» (نهج البلاغه/ نامه 47)

([فرزندانم!] توجه داشته باشید که هرگاه من از این ضربت [شمشیر ابن ملجم] مُردم، [شما] فقط در برابر این ضربت، یک ضربت بزنید و [او را] با [بُریدن] پا [واعضای بدن] مُثله نکنید چرا که من از پیامبر خدا شنیدم که بارها می گفت: « از مُثله کردن بپرهیزید حتی اگر سگ هار باشد!)

اما با چنین آموزه های روشن و بی ابهامی و با چنین اخلاق و سیرۀ بَس انسانی و جوانمردانه ای که پیشوایان دینی مان داشته اند، چگونه است که به نام پیروی از آن بزرگواران، در تاریخ ، رفتارهایی شبیه آنچه که شیعیانی چون مختار ثقفی  در حق مخالفان و دشمنان  روا داشته اند، رخ می دهد؟ و یا امروزه...

بگذاریم و بگذریم... باید دانست که همین فاصله فراوان میان ادعا و عمل ماست که آن بزرگواران بارها یادآور می شدند و تأکید می فرمودند:

«کونوا لنا زَیناً و لا تکونوا لَنا شیناً»

([شیعیان ما!] برای ما موجب زینت [و افتخار] باشید، نه مایه شرمساری!)