عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنْ أَبِی عَبْدِاللَّهِ الصَّادِقِ(ع) قَالَ: « مَنْ رَوَى عَلَى مُؤْمِنٍ رِوَایَةً یُرِیدُ بِهَا شَیْنَهُ وَ هَدْمَ مُرُوَّتِهِ لِیَسْقُطَ مِنْ أَعْیُنِ النَّاسِ أَخْرَجَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ وَلَایَتِهِ إِلَى وَلَایَةِ الشَّیْطَان.»

                      

( شیخ صدوق /أمالی / ص 486

ترجمه :

امام صادق ( ع ) فرمود: هركس [خبر و] مطلبی را علیه مؤمنی نقل [ و منتشر ] نماید، به این انگیزه كه بخواهد اورا نازیبا جلوه داده و شخصیتش را تخریب نماید تا در نزد مردم بی اعتبار گردد، خداوند او را از ولایت خود، به سوی ولایت شیطان اخراج می كند.

بیان :

 1 / در سند مرحوم صدوق ضعف وجود دارد . ولی مرحوم كلینی نیز همین روایت را با اندكی تفاوت به سند دیگری كه صحیح می باشد نقل كرده است. ( اصول كافی / كتاب الایمان و الكفر / باب الروایه علی المؤمن / ج2 / 358) علاوه بر اینكه مضمون روایت  كه مطابق با محكمات قرآنی و اصول آموزه های اسلامی است ،  در دهها روایت صحیحۀ دیگر تكرار شده است . بطوریكه می توان آن را از نادر موارد " تواتر انبوهی " دانست . یادآوری این نكته از آن روست كه اهمیت پیام حدیث شریف مورد توجه قرار گیرد.

2 / « یُرِیدُ بِهَا شَیْنَهُ وَ هَدْمَ مُرُوَّتِهِ ...» ( بهاین انگیزه كه بخواهد اورا نازیبا جلوه داده و شخصیتش را تخریب نماید ...)

بسیار دیده می شود كه افراد در جامعه مطالبی را علیه دیگران منتشر می سازند كه به تخریب شخصیت آنان انجامیده و برانگیزنده رواج بدبینی ها و قضاوتهای ناپسند می گردد . آن گاه به كسانی كه به انتشار و توزیع این مطالب دست زده اند زشتی عمل شان یاد آوری می شود، جسورانه پاسخ می دهند كه مگر دروغ است؟! دروغ كه نگفته ایم! و یا به شیوه مرسوم این روزها خبر از وجود اسنادی می دهند كه تمام اتهامات را ثابت می كند ! و در این میان گروهی ساده دل نیز همین صورت بندیِ به ظاهر منطقی را دلیل بر درستی كار زشت آنان می پندارند و نه تنها لب از اعتراض بر رواج چنین فضیلت كشی هایی فرو می بندند، بلكه مضمون آن گزارشها و اخبار را درست تلقی كرده و اتهامات وارد شده در حق دیگران را می پذیرند و بسا خود نیز به كاروان منتشر كنندگان آن می پیوندند! و این گونه است كه حلقات سقوط اخلاقی یك جامعه تكمیل گردیده و آشكارا ارزش ها و فضیلت های اخلاقی و انسانی در آن جابجا و واژگونه می گردد . و دور نیست كه دگردیسی اخلاقی در چنین جامعه ای تا بدانجا بیانجامد كه سایه سنگین بی اخلاقی ، با مشروعیتی كه از رهگذر گسترش و فراگیری اش بدست آورده، شجاعت كمترین واكنش را از وفاداران به اخلاق و فضیلت سلب نموده و با سنجش هر اعتراض و واكنش در ترازوی هزینه و فایده ، سكوت در برابر فاجعه ای كه در حال وقوع است را ترجیح می دهند !

امام صادق(ع) در این حدیث شریف كه مضمون آن در روایات فراوان دیگری تكرار و تاكید شده است ، از یك سو حربه را از دست حرمت شكنان و اتهام زنان و از سوی دیگر بهانه را از سكوت كنندگان ستانده و به وضوح تكلیف همگان را روشن فرموده است . امام (ع) در این روایت شریف  از دروغ پراكنی و شایعه پراكنی و .... علیه دیگران سخن نمی گوید و اساساً در این بیان خویش، هرگز مضمون خبر را مورد توجه قرار نداده اند . اینكه آیا خبری كه علیه دیگران منتشر می شود راست است یا دروغ ؟ در اینجا اهمیت وموضوعیت ندارد ، بلكه آنچه كه در سخن امام (ع) مورد تاكید قرار گرفته ، انگیزه های انتشاردهندگان خبر و نیز آثاری است كه انتشار خبر می تواند در تخریب چهره دیگران و تغییر نگاه افكار عمومی به آنان در پی داشته باشد . یعنی حتی اگر بر فرض، محتوا و مضمون یك خبر راست هم باشد و كسی به انگیزه هتك و بی آبرو سازی دیگران آن را در جامعه منتشر سازد ، به تصریح امام (ع) از ولایت الهی اخراج و در ولایت شیطان وارد می شود ؛ حال چه رسد به اینكه خبر منتشره دروغ و یا حتی غیر قطعی و اثبات ناشده باشد .

3 /  « یرید بها شینه  ...» ( به این انگیزه كه ...)

از این روایت شریف دانسته می شود آبروی انسانها آنچنان از نظر اسلام و پیشوایان دینی مهم است كه تا حد ممكن ، منطقۀ ممنوعه آن را گسترده اند تا تمام راههای احتمالی ای كه ممكن است به چنان نتیجه ای منتهی شود مسدود گردد. براساس فرمایش امام ( ع ) حتا اگر كسی یك خبر ساده و عادی كه در كمال درستی و صحت است را به قصد و انگیزه بی اعتبار ساختن دیگران در جامعه منتشر سازد، مورد خشم و غضب الهی قرار می گیرد. خواه واقعاً آن خبر موجب بی اعتباری كسی شود یا نشود! بلكه در این موضوع به دلیل اهمیتی كه دارد نفس انتشار خبر با چنین انگیزه ای ، قطع نظر از نتیجه ای كه دارد ، یك عمل كاملاً ضد اخلاقی و طبعاً از بزرگترین حرام های شرعی است .

4 / « لیسقط من أعین الناس ...» ( تا در نزد مردم بی اعتبار گردد ...)

  گاه كسانی كه به هتاكی و تخریب دیگران در جامعه می پردازند ، در توجیه كار خود اظهار می دارند كه ما قصد تخریب و هتك حرمت كسی را نداریم ونام عمل خود را افشاگری می نامند . افشاگری به معنای آشكار ساختن و بازگو كردن اشكالات و معایب كسی در نزد دیگران است . و طبعاً هدف نهایی از " افشاگری " ایجاد تغییر در نگاه دیگران نسبت به كس یا كسانی است كه علیه آنها افشاگری می شود. یعنی دقیقاً همان چیزی كه در عرف از آن به عنوان " خدشه در حیثیت و آبروی اجتماعی " نامبرده می شود . در بهترین حالت ، اگر بهترین و سالمترین انگیزه های اخلاقی و انسانی را برای  افشاگران فرض كنیم ، آنان به گمان خود در صددند تا با افشای نیمۀ پنهان شخصیت افراد، آنها را به جامعه شناسانده و داوری جامعه را نسبت به ایشان تغییر دهند! و اینجاست كه افشاگران ، تنزّه طلبانه و در هیئتی حق به جانب و گاه نیز دمكرات منشانه ! عمل خود را اینگونه توجیه می كنند : " ما كسی را تخریب و از كسی هتك حرمت نمی كنیم . بلكه فقط با روشنگری و آشكار ساختن نیمه پنهان شخصیت برخی افراد و افشای برخی حقایق ، زمینه ای فراهم می سازیم تا جامعه از حقیقت آگاه شود و قضاوت درستی در مورد شخصیت این افراد داشته باشد!

امام (ع) در این حدیث شریف برای آنكه راه را بر چنین توجیهاتی ببندند ، فقط به موضوع تخریب شخصیت و هتك حرمت بسنده نفرموده تا كسانی بگویند كه "هدف ما از  افشاگری و انتشار اخبار، هتك و تخریب نیست ، بلكه روشنگری و آگاه سازی جامعه است !" بلكه امام (ع) علاوه بر هتك و تخریب ، غایت و هدف نهایی ای كه با آن  افشاگری توجیه می شود را به شدت ردّ كرده و یاد آور می شوند  آنچه كه موجب خشم و غضب الهی می گردد همین انگیزه و هدف است . یعنی بی اعتبار ساختن افراد در  جامعه!  بنابراین به هیچ شكلی نمی توان تخریب شخصیت و هتك حرمت دیگران را از نظر شرعی توجیه نمود.

5 / « أخرجه الله من ولایته...» (خداوند اورا از ولایت خود ، به سوی ولایت شیطان اخراج می كند.)

اینكه خداوند كسی را از حوزۀ ولایت خویش اخراج نماید ، بسیار تكان دهنده و كیفری بَس سنگین است كه نشاندهندۀ شدّت خشم خداوند و بزرگی گناه هتك احترام و آبروی انسان است . بر اساس ارتكازعقلائی  و نیز به دلالت منابع دینی ، حفظ آبرو و شخصیت ، و تأمین امنیت معنوی در جامعه، سرآمد همۀ حقوق انسان می باشد. گاه تصور می شود كه مهمترین حق انسان ، " حق زندگی و حیات " است . حال آنكه قطعاً " شأن و شخصیت انسانی و اعتبار و آبروی اجتماعی " به مراتب از ارزش و اهمیت بیشتری برخوردار است . چرا كه بازگشت آن به " كرامت انسانی" است . در جای دیگر توضیح داده ایم كه اصولاً نمی توان كرامت انسانی  را یك حق ، به مفهوم رایج و متعارف آن به شمار آورد . بلكه كرامت ، همانگونه كه در قرآن كریم تصریح شده است انسانیت انسان و هویت وجودی او را تشكیل می دهد . ( لقد كرّمنا بنی آدم – اسراء/ 71 ) یعنی اساساً انسان با " كرامت " است كه " انسان" می شود و پس از آن است كه از حقوق طبیعی انسانی نظیر حق زندگی ، حق آزادی ، حق تصمیم و انتخاب  و .... برخوردار می شود . بنابراین اگر كرامت انسانی آسیب ببیند  اینگونه نیست كه فقط یك حق از حقوق انسان سلب شده ، بلكه انسانیت او صدمه دیده است ! قاتلی كه یك انسان را به قتل می رساند انسانیت او را نكشته بلكه حق زندگی او البته كه یكی از مهم ترین حقوق طبیعی هرانسان است را ضایع كرده است. اما كسی كه كرامت انسانی دیگران را نادیده می گیرد ، انسانیت آنها را می كشد . و چقدر فاصله و تفاوت است میان قتل انسان با قتل انسانیت ! و میان قتل تـن با قتل جـان ! و به نظر می رسد كه یكی از موارد و مصادیق بارز " فتنه گری " كه   خداوند در قرآن كریم به تكرار آن را از " قتل " شدیدتر دانسته ( بقره / 191 – 217 ) اموری است كه به نفی كرامت انسان می انجامد و بسی جانكاه و از قتل ، پُرآسیب تر است .  

6 / با توجه به آنچه كه گفته شد ممكن است سوال شود : پس در چه صورت افشاگری مجاز است ؟ و به دیگر سخن ، كجا " افشاگری " مصداق " روشنگری " می باشد؟! تردیدی نیست كه گاه شرایطی پیش می آید كه نمی توان برخی مطالب را پنهان و ناگفته گذارد و باید آنها را آشكارا بیان كرد . و طبیعی است در این صورت حتی اگر ما هم نخواهیم ، فاش گویی و افشای این مطالب ، بسا در قضاوت عمومی نسبت به برخی افراد تغییر ایجاد می كند . پس باید چه كرد؟! پیش از پاسخ به این پرسش یاد آور می شوم كه بر اساس آموزه های اسلامی ، دقیقاً برای رسیدن به چنین پرسشی باید چنین راهی را طی كرد . یعنی نخست باید دانست كه قانون و حكم كلی  ( اصل اوّلی ) در مورد افشاگری و هتك حرمت ، ممنوعیت مطلق است و در هیچ شكل و قالبی و با هیچ استدلال و توجیهی  نمی توان افشاگری را به خودی خود ، موجّه و مشروع جلوه داد . با بررسی مجموعه آیات قرآنی و روایات حضرات معصومین ( ع ) به وضوح دانسته می شود كه تمام آموزه های اسلامی در صددند تا با توجه دادن به جایگاه والا و بی نظیر كرامت انسان در جامعه بشری ، و اهمیت فوق العاده و جایگزین ناپذیر حثیت و آبروی مؤمن در جامعه اسلامی ، به همگان هشدار دهند كه هرگز به این محدوده نمی توان نزدیك شد. و پس از آنكه همگان این آموزه را به نیكی دریافتند و بر حرمت استثنائیِ حریم و آبروی دیگران آگاه شدند ، آنگاه به این پرسش پاسخ می دهد كه پس در مواردیكه افشا و بیان برخی مطالب ضرورت می یابد چه باید كرد؟ به همین دلیل گفتیم از نظر اسلام  برای رسیدن به این پرسش باید چنین فرایندی را طیّ كرد نه آنكه بدون توجه به آموزۀ بَس مهم " حریم و حرمت دیگران "  ازهمان آغاز سراغ " افشاگری " رفت و در خیال خود نیز اینگونه گمان كنیم كه به خدمتی سترگ و عبادتی بزرگ دست زده ایم ! نه هرگز چنین نیست !

خواجه پندارد كه طاعت می كند

بی خبر از معصیت جان می كند

اسلام به ما می آموزد كه نخست باید عظمت حریم و حرمت شخصیت دیگران را درك كرد و حق آن را ادا نمود ، آنگاه حكم موارد ضروری و اضطراری را با مراجعه به اصول و ملاكاتی كه آموزه های دینی تعلیم می دهند شناخت . نه آنكه مصلحت اندیشانه ، چاره هر كار  را در افشاگریها و هتك حرمت هایی جست كه ویرانی  بنیادهای اخلاق و فضیلت در جامعه را بدنبال دارد . حال باید دید اسلام چه راهكاری را برای موارد ضروری واضطراری كه ناگزیر از فاش گویی برخی معایب و اشكالات دیگران هستیم ، ارائه می دهد؟ از نظر اسلام در این موارد هیچ گزینه ای جز عدالت و انصاف  در برابر انسان وجود ندارد . " عدالت " تنها معیار و میزانی است كه می توان و باید در حوزۀ روابط اجتماعی و تعامل با دیگران مبنای عمل و تصمیم قرار گیرد و هیچ چیز- تاكید می شود هیچ چیز- برتر و فراتر از عدالت وجود ندارد ! آری بر اساس ارتكاز و داوریِ عقلا ، بالاخره نمی توان به دلیل حفظ حرمت انسان و حریم مومن ، بر ظلم و ستمی كه از ناحیه همین انسان كه حرمت و كرامت دارد و از سوی همین " مومن " كه حریم وحیثیت دارد ، بر فرد و جامعه می شود  لب فرو بست و سكوت كرد .هرگز نباید در هیچ شرایطی عدالت را قربانی نمود . پس فقط وفقط به انگیزۀ حفظ عدالت و جبران ظلم و ستمی كه بر فرد یا جامعه رفته است می توان وارد حریم ممنوعۀ " افشاگری درمورد دیگران " شد ، حریمی كه به خودی خود مطلقاً ممنوع و حرام بوده و فاقد مشروعیت و مطلوبیت شرعی و اخلاقی می باشد . ولی آنگاه كه در شرایطی خاص و ویژه ، از طریق آن ، احقاق حق مظلومان و ستاندن دادِ ستمدیدگان از ظالمان و بیدادگران ممكن و میّسر گردد ، به عنوان مصداق و لازمۀ عدالت ، ضرورت می یابد . عدالت بالاترین ارزش و فضیلت انسانی است. ولی مصادیق و راهكارهای إجرای عدالت و جلوگیری از ظلم ، ثابت و محدود نیست بلكه متناسب با شرایط و موضوعات ، تغییر و تفاوت می كند. و به همین دلیل در برخی شرایط  " افشاگری " نیز می تواند راهكار تأمین عدالت و جلوگیری و جبران ظلم باشد. و در اینصورت باید كاملاً دقّت داشت كه حتّا اندكی ، از این انگیزه ( عدالت خواهی و مقابله با ظلم ) فراتر نرفت. چراكه فقط و فقط افشا و انتشار اجزایی از " خبر" ، مجاز و مشروع است كه جبران و جلوگیری از ظلم متوقف بر آن باشد . و لی آنچه كه هیچ ارتباطی با فرایند رفع و مقابله با ظلم ندارد ، خود مصداق ظلم و برخلاف عدالت می باشد . روشن است كه فقط باعدالت می توان به عدالت رسید  و به گفتۀ حضرت امیر ( ع ) ممكن است كه در موردی خاص ، با ظلم  بتوان جلوی ظلم دیگری را گرفت اما هرگز به استقرار عدالت كمك نكرده ایم ، بلكه عدالت را قربانی كرده و خود به " ظالم " تبدیل شده ایم ! لذا قرآن كریم به صراحت هرگونه افشاگری ، پرده دری و انتشار هر مطلبی در مورد دیگران  كه خوشایندشان نیست را مطلقاً ممنوع شمرده و و برانگیزنده خشم خداوند می داند مگر در مقام دادخواهی و مقابله با ظلم !

« إن الله لایحبّ الجهر بالسوء من القول إلا مَن ظُلم و كان الله سمیعاً علیماً » ( نساء / 148 )

تمام آنچه كه گفته شد از این آیه شریفه ، قابل استنباط و استدلال است.  در مباحث فقهی گفته ایم كه مواردی نظیر " جهر بالسوء " ( در این آیه ) ، مقابله به إعتداء (  بقره / 194 ) ، مهربانی با مؤمنان وشدّت بر كفار ( فتح / 29 ) ، نفی ایذاء ( احزاب / 58 ) ، إثخان فی الارض و مسألۀ اسرا ( انفال / 68 ) ، أخذ و قتل مشركان ( احزاب / 61 وتوبه / 5 ) و... را هرگز نمی توان خارج از دلالت اصل كلی و قاعدۀ عام " عدالت " فهم و تفسیر كرد . مضمون همۀ این آیات فقط ارشاد و راهنمایی به شیوه هایی است كه متناسب باشرایط ، در دفع حداكثری ظلم و تأمین عدالت مؤثر می باشند . بنابراین مضامین و موضوعاتی كه در آن آیات شریفه مورد اشاره قرارگرفته اند یك قاعده ، به مفهوم خاص آن بشمار نمی آیند و ملاك مستقل و متفاوتی از اصل كلی " عدالت و مقابله با ظلم " ندارند ، بلكه همگی افراد و مصادیقی از این اصل بوده و تنها در ذیل اصل عدالت  است كه می توان به مفاهیم و مرادات دقیق آنها دست یافت . و گرنه ناخواسته به دام تناقض و نسخ های مكرر در آیات مباركه و نفی اصلی ترین پیام های زیرساختی و آموزه های بنیادین قرآن كریم گرفتار می شویم .

اینكه خداوند پیامبران خود موسی ( ع ) و هارون ( ع ) را از درشت گویی با فرعون و سخن گفتن به گونه ای كه ناخوشایند او باشد نهی می كند و دستور می دهد كه با او به نرمی و ملایمت سخن بگویند . ( قولا له قولاً لیّناً  - طه /44) هرگز دعوت به بهره گیری از یك شیوۀ كاربردی ( تاكتیك ) نیست بلكه یادآوری و تأكید بر یك اصل زیرساختی و راهبردی ( استراتژیك ) است كه از اعتقاد به اصل " كرامت انسان " و قاعدۀ كلی " تعامل با دیگران بر اساس عدالت و نیكی " ( إنّ الله یأمر بالعدل و الإحسان – احزاب / 44 ) ناشی می شود . چرا باید با فرعون با درشتی و خشونت سخن گفت؟ و چرا باید در برابر او قانون عام و اصل طلایی " عدالت و احسان " را نقض كرد ؟ چگونه می توان با ظلم به مقابله با ظلم برخواست ؟ تا پیش از ابلاغ پیام الهی به او كه هنوز اتفاقی  نیافتاده است كه بتوان از آن ضرورتی را برای درشت گویی  و تندی استنباط كرد!  پس با او نیز همانند هر انسان دیگری باید به عدل و انصاف رفتار كرد و سخن گفت .

7 / از مجموع آنچه كه گفته شد، می توان نتیجه گرفت افشا گری وفاش گویی ابزاری مدنی و اجتماعی  است برای دادخواهی و اعتراض به ظلم ! و طبعاً بهره گیری اصحاب قدرت و آنان كه ابزار لازم و نهادهای قدرت را برای اجرای عدالت و جلوگیری و جبران ظلم  در اختیار دارند ، از نظر اخلاقی و شرعی مشروع و مجاز نیست. افشاگریِ آنان در مورد دیگرانی كه از چنان قدرتی همسنگ قدرت ایشان برخوردار نیستند، ظلمی مضاعف بوده و قطعاً بسی بیش از افشاگری و هتك حرمتی كه توسط یك فرد ، كه بی بهره از قدرت است انجام می پذیرد، برانگیزنده خشم و غضب الهی خواهد بود . صاحبان قدرت اگر خواهان و مجری عدالتند ، باید امكان و امنیت لازم را برایافشاگری علیه قدرت فراهم سازند . چراكه از رهگذر افشاگری علیه قدرت است كه اجرای عدالت و دفع حداكثری ظلم تامین وتضمین می گردد . همانگونه كه امیر مومنان ( ع ) چنین می كرد و فروتنانه و ملتمسانه ازهمگان درخواست می نمود كه به جای تقدیر وتملق از او ، آشكارا معایب و كاستی های حكومتش را بازگو نموده و كارگزاران را به طور مستمر، مورد نقد ونظارت قراردهند.  بی تردید از نظر اسلام    " قدرت " به خودی خود از هیچ ارزشی برخوردار نیست و فقط دفع ظلم و اجرای عدالت است كه به آن ارزش می بخشد . و برای اجرای عدالت و دفع ظلم باید سخن مظلوم را شنید . پس نباید او را از كمترین ابزاری كه در اختیار دارد ، یعنی فاش گویی و اظهار ستمی كه دیده است محروم ساخت و حتا حق فریاد را نیز از او ستاند .

8/ « من روی علی مؤمنٍ ...» ( هركس چیزی را علیه مؤمنی نقل [ و منتشر ] كند....)

همانگونه كه در مباحث روش شناختی فهم و تفسیر متون دینی بیان شده است ، بسیاری از عناوین و اوصاف خاصی كه دراین متون بكار گرفته شده اند، كاركرد إشارتی دارند ( عنوان مُشیر ) . و به صرف اینكه عنوان خاصی در گزاره های دینی وارد شده ، نمی توان نتیجه گرفت كه حكم مورد نظر ، به آن عنوان خاص اختصاص دارد و شامل دیگران نمی شود . در این موارد باید با در نظر گرفتن مناسبت حكم و موضوع در هر گزاره ای ، میزان نقش عناوین و اوصاف خاص را در موضوعیت و علیت برای حكم بررسی كرد. حاصل اینكه عنوان " مؤمن " در این روایت و روایات مشابه هرگز به معنای آن نیست كه این احكام و مطالبی كه گفته شد صرفاً اختصاص به مؤمنان دارد. وبنابر این هرگز نمی توان نتیجه گرفت كه آبروریزی و هتك حرمت غیر مؤمنان جائز و مشروع است . بلكه چنانكه اشاره شد اصل عدالت و انصاف ، قاعده ای عمومی است كه هرگز در هیچ جا و در مورد هیچكس استثنا نمی پذیرد . هرچند مصادیق و نمونه های آن متناسب با هنجارها و مناسبات خاص هرجامعه ای متفاوت می شود. مثلاً چه بسا نتوان دقیقاً همان چیزی كه در مورد یك انسان مسلمان ، مصداق هتك و ظلم است را در مورد یك انسان غیر مسلمان و یا انسانی كه اهل دیانت خاصی نیست نیز تطبیق داد و بالعكس !