آشنايي با آيت الله سيد علي حايری ( آسید علی مفسّر )
شيخ عبدالكريم پس از مدّتي بهرهگيري معنوي از آقا شيخ محمدحسين زاهد، خود را در آستان آن مرد الهي سيراب يافت و در جستجوي استادی دیگر برآمد تا روح كمالجو و جستجوگر خويش را كه اينك پاسخی افزون می طلبید، آرام سازد. و در اين مسير از كمال مساعدت و همراهي مشفقانه و كريمانه مرحوم شيخ محمدحسين زاهد بهرهمند ميگردد. استاد حقشناس كه اين همراهی را نشانهای آشكار از پرهيزگاری و بی هوايی مرحوم زاهد ميیدانست، از تلاش مجدّانه آن مرحوم در به ثمر رسيدن اين كوشش ياد میكرد كه چگونه ماهها در پی استادی خبير و دلآگاه كه بتواند عطشِ درون عبدالكريم جوان را پاسخ دهد از تمام امكان خود بهره گرفت و درب خانههای متعدّد را كوبيد امّا هيچكدام، شيخ عبدالكريم را پاسخي كامل و مناسب ارائه نكردند. خصوصاً که او ازهمان آغاز در رؤیایی صادقه، استاد آینده اش را به او نمایانده بودند، و وی هرجا که می رفت نشان از همان می گرفت . آیت الله حق شناس، در مسیر این جستجو، گاه از تعریضات و طعن های برخی علمای ظاهرگرا که حقیقت جویی « طلبه جوان » آن روز را به سُخریه می گرفتند، توأم با مطایبه یاد می کرد واز جمله می فرمود:« وقتی در حضور یکی از علمای ظاهر از گرفتگی وکدورت قلب خود در تعاملات وارتباطات با برخی افراد سخن گفتم، اظهار داشت :برو داخل حوض خودت را بشوی تا قلبت باز شود.»
بالاخره پس از مدّتها تلاش و كنكاش، گمشده خود را نزد عارفی كامل و استادی كارآزموده يعنی مرحوم آيت الله سيدعلي حايری (معروف به آسيدعلی مفسّر) يافت، دقیقاَ همو که در رؤیا دیده بود. پس از مذاكرهای كه ميان آن دو انجام گرفت، اين استاد خبير نياز و راز «عبدالكريم جوان» را شناخت و او را به شاگردی خاصّ خود پذيرفت و تصريح كرد كه « من خود بايد عهدهدار كار تو شوم.» و بدين سان آسید علی مفسّر، خود شخصاً تربيت او را بر عهده گرفت وعبدالكريم نيز که رؤیای خویش را تعبیر شده یافته و خود را در سر چشمه معرفت او سيراب ميبيند ، به وی دست ارادت مي دهد.
آيت الله سيدعلي موسوی كه گويا به دليل اقامت پدرش مرحوم آقا سيدحسين موسوی در كربلا، در همين شهر متولد شده بود و از اين رو «حائری» (منسوب به حائرالحسين(ع)) نام گرفت از شاگردان برجسته آيت الله ميرزاحسن شيرازی (صاحب فتواي تنباكو) بود و در نجف اشرف و حوزه سامرا از بزرگان اين دو حوزه بهرهمند گرديد و گويا از معاشرانِ عارف بزرگ آسيداحمد كربلايی (واحد العين) بوده و احتمالاً همراه ايشان از بهرهمندان محضر عرفانی آيت الله ملاحسينقلي همدانی (ره) بوده است.
مرحوم حايری پس از رحلت ميرزای شيرازی به ايران هجرت و در تهران اقامت ميگزيند. در تهران در كنار اشتغالات خاصّ علمی و حوزوی، به طور جدّی به تفسير قرآن كريم اهتمام ميورزد. ( تا جائيكه با نام «مفسّر» شهرت مييابد و از آن پس او را "آسيدعلي مفسّر" مینامند)
متأسفانه تفسير قرآن با وجود اهميّت يگانه و بینظیری كه در مجموعه علوم و معارف اسلامي دارد از ديرباز در حوزههای علميه مورد كمتوجهی قرار داشته است و در مقايسه با علوم رسمی، پرداختن به آن خروج از " زيّ علمي " و از دست دادن فرصت برای طیِّ مراتب عالی رسمی در حوزه تلقی میشده است. و به گفتة استاد عاليقدر آيت الله سيدرضي شيرازی به نقل از مرجع بزرگ شيعی آيت الله سيد ابوالقاسم خوئی، پرداختن به تفسير قرآن به جای تدريس فقه و اصول، نوعی از خودگذشتگی (تضحيه) و چشمپوشی از بسياری امتيازات بود. و حال آنكه منشأ و خاستگاه منحصر به فردهمه علوم و معارف دينی، قرآن كريم است و بدون آن هيچيك از متون و منابع دیگر به خودی خود نميتوانند معتبر و رهگشا باشند.
باری معلوم است در چنين شرايطی خصوصاً در فضای حدود یک قرن پيش، تمحّض به تفسير قرآن و اهتمام به آن به عنوان اشتغال اصلی، براي يك دانش آموخته برجسته حوزۀ علميه سامرا و نجف و درس آموخته محضر ميرزای شيرازی(ره) تا چه حدّ میتواند نشان از مسولیت شناسی، همت بلند، وارستگی، اخلاص و بيتوجهی او به شوؤن دنيوی داشته باشد.
مرحوم حايری، گويا با همكاری و مساعدت برخی از بازرگانان و بازاريان متديّن و معنويتخواه آن روزگار همچون مرحوم ميرزا عبدالحسين محسنيان، جمعي از مشتاقان وحی را اعمّ از طلاب و غير طلاب گردهم آورده بود با عنوان «مجمع طالبان قرآن». از برخي دست نوشتههای آن مرحوم استفاده ميشود كه اين مجمع شبهای دوشنبه جلسات منظمی داشته است و اعضاي آن علاوه بر قرائت و تفسير قرآن، به امور معنوی و باطنی نيز می پرداختهاند. طبيعی است شخصيتی همچون مرحوم آسيدعلي حايری (ره) آنگاه كه به تفسير قرآن می پردازد به صرف بيان مفاهيم ظاهری و دلالات لفظی بسنده نميكند، بلکه با بهرهگيری از نورانيّت قرآن، مجلس او مجلس معرفت و معنويّت خواهد بود. مرحوم حائري خود اعضاي اين «مجمع قرآنی» را چنين توصیف کرده وستوده است:
«... هنيئاًلهم، فقد اتّخذوا أجنحة الملائكه سباطاً و لوكانت ليلة القدر في السنة مرّةً، فهم جعلوا في كل اُسبوعٍ ليلة. و إن كان في ليلة القدر نُزِل القرآن فبهؤلاء في كلّ ليلة الإثنين يصعد صوت القرآن...»[1] (گوارايشان باد! آنان (اعضای مجمع طالبان قرآن) بال فرشتگان را فرش خود قرار داده و اگر شب قدر، در هر سال يك بار است آنان امّا، در هر هفته يك شب را [ شب إحیا ] قرار دادهاند و اگر قرآن در شب قدر نازل شده است، اما از سوی آنان در هر شب دوشنبه صدای قرآن بالا میرود.)
مرحوم حائری به اين مجمع، اهتمام وافری داشته و در وصايای خويش بر ادامه جلسات درس تفسير پس از خود نيز تأكيد نموده است. دوره تفسير12 جلدی " المقتنيات الدرّر" يادگار بر جای مانده همين دروس است كه پس از رحلت ايشان توسط ارادتمند مخلص وی مرحوم حاج ميرزاعبدالحسين محسنيان[2] به چاپ رسيد و متأسفانه اكنون ناياب ميباشد. آیت الله حق شناس به این تفسیر توجهی ویژه داشت.
آيت الله حقشناس نيز تحت تأثير استاد، به تفسير قرآن اهتمام جدّی داشت و بارها از مهجوريت قرآن، حتّي ميان روحانيان و طالبان علوم دينی به شدّت اظهار تأسف مينمود و قرائت روزانه حداقل 50 آيه از قرآن كريم و 5 آيه همراه تفسير آن را از لوازم سلوك معنوي میدانست و جلسات عمومي درس اخلاق ايشان در شبهاي دوشنبه نيز كه مشحون از آيات قرآن و روايات اهل بيت(ع) بود، گويا در ادامه سنّت درسهای شبهای دوشنبه استاد خويش بود.
از آيت الله سيدعلی حائری (مفسّر) كرامات فراواني به طُرق مؤثق نقل شده است كه نشان از مراتب والای معنوی و عرفانی آن بزرگوار دارد. امّا از آنجا كه به دلايل پيش گفته بنای ما در اين نوشتار پرهيز از پرداختن به روايات و حكايات و عدم ورود در مسائلی است كه به حالات شخصی و باطنی اين بزرگواران مربوط میگردد، از نقل آنها خودداری می كنيم. چنانكه از نقل انبوه آنچه كه پيرامون استاد حقشناس نيز در همين زمينه وجود دارد ونشان از کرامات آن بزرگوار دارد، به دليل گفته شده چشمپوشی كردهايم.
مكتب اخلاقی ملاحسينقلی همدانی
دو ويژگی مهم مكتب اخلاقی، تربيتی منسوب به مرحوم ملاحسينقلی همدانی و مرحوم آقاسيدعلی شوشتری اين است كه:
اولاً: سلوك عرفاني، نه به صورت تفنن و تفرّع و يا شيوههای « من درآوردی »، بلكه به عنوان تلاشی جدّی در جهت خودسازی و تهذيب نفس در قالب يك نظام تربيتی عرضه و طيّ میگردد.
ثانياً: اصالت سلوك عرفاني را در تقيّد محض به آموزههای قرآن و اهلالبيت(ع) و حركت در مسير اعتدال می داند و بر همين اساس علاوه بر آنكه افراط و تفريط به شدّت نفي ميگردد، از هرگونه « مريد پروری و فرقهبازی » بر كنار است و آن را انحراف از مسير عرفان حقيقی برميشمرد و از اين رو جهت تضمين و حفظ اين اصالت يكي از شرايط قطعي مربّي و استادِ سلوك را صاحبنظر بودن در دانش شريعت و برخورداری از" اجتهاد " ميدانند. چرا كه اين صاحبنظری، از يك سو آنان را از ظاهرگرايی مقلّد وار و قربانی كردن حقيقت به پای شريعت مصونيّت ميبخشد و از سوی ديگر از" اباحيگری صوفيانه " و عبور از مرزهاي شريعت كه «نُمادها» و «نمود»های حقيقتاند ايمن میدارد. و اينچنين بود كه اين حوزۀ معرفتی و مكتب تربيتی، توأمان جامع علم و عمل و شريعت و حقيقت بود. و همين اعتدال و تعادلِ دلنشين و دلكش را به تربيت يافتگان خود منتقل میساخت.
مرحوم آسيدعلی حائری، خود از چنين شرطی به كمال برخوردار بود و از همان آغاز، اين نكته را به شاگرد خويش گوشزد نمود و از همين جا بود كه شيخ عبدالكريم نه تنها كسب علوم رسمي را با كسب معارف باطنی ناسازگار نمیديد بلكه برخود فرض میدانست كه در كسب اين علوم آنچنان جديّت ورزد تا به حدّ تخصص و مرتبه اجتهاد نايل آيد.
علاوه بر آن در گذشته، بعضاً در حوزههای علميه و در ميان برخی فقيهان، سلوك معنوی و سير عرفانی با صوفيگری يكی انگاشته میشد و برخی فقه پيشگان، طالبان معرفت و معنويت واهالی عرفان را بیبهره گان از مراتب علمی و دانش فقهی میپنداشتند و گروهی نيز بر اين باور بودند كه جمع ميان مراتب عرفانی و مراتب علوم رسمی و ظاهری امكانپذير نيست. اما مكتب اخلاقی- تربيتی مرحوم آقا سيدعلی شوشتري و ملاحسينقلی همدانی، نه تنها اين تصور را نقض و باطل كرد بلكه اصولاً برخورداری از علم شريعت و تخصص در دانش فقه را شرط ضروری «استاد اخلاق» و «مربّی عرفان» اعلام نمود. و بدين سان بود كه در طيّ حدود دو سده كه از عمر اين مكتب تربيتی ميگذرد استادان تربيت يافته آن جملگي از برترين فقيهان بودهاند. آيت الله شيخ محمدحسين اصفهانی ( كمپانی )، آيت الله ميرزا جواد ملكي تبريزی، آيت الله شيخ محمد بهاری، آيت الله سيد علی قاضی طباطبايی، آيت الله امام خمينی، آيت الله علامه طباطبايی، آيت الله سيداحمد كربلایی (بكّاء)، آيت الله سيدعلی حايری (مفسر)، آيت الله شيخ عباس قوچانی، آيت الله شيخ محمد تقی آملی، آيت الله سيد جمال الدين گلپايگانی، آيت الله بهجت، آيت الله حقشناس و... از اين زمرهاند.
استاد حقشناس بارها تأكيد ميكرد« بايد درس را جدّ و خوب خواند تا رسيدن به اجتهاد! اما علم، هر چه كه باشد بدون اخلاق هيچ ارزشی ندارد».
شرايط استاد اخلاق
در مكتب معرفتی- تربيتی ملاحسينقلی همدانی كه تمام اين بزرگانی كه نامبرده شد شاگردان و درس آموزان آن هستند صرف آنكه كسی اهل سلوك و معرفت باشد هرگز صلاحيّت براي استادی و درس آموزی در عرفان را ندارد. از نگاه آيت الله حقشناس و ساير بزرگانِ اين مَدْرسِ عرفانی و اخلاقی، برخورداري از قدرت اجتهاد و آگاهيهاي عميق ديني و فقهي را شرط لازم براي كساني ميدانستند كه در جايگاه هدايت و تربيت معنوی مردمان قرار ميگيرند و بدين شكل با الهام از آموزههای اهل بيت(ع) براي نخستين بار، بصورت رسمي پندار تقابل حقيقت و شريعت، فقه و عرفان را به چالش كشيدند و نشان دادند كه شريعت بدون عرفان كالبدی بي روح است كه در پارهاي شرايط ،«ايمان سوز» و «حقيقت ستيز» نيز ميشود. شريعت اسلامی كاملاً « مناط گرا» است و عدم توجه به اين ملاکات ومناطات، ميتواند به «ظاهرگرايي افراطی» بيانجامد.
عرفان بدون شريعت سرابي است كه ميتواند به گمراهی انجاميده و كام تشنة حقيقتجويان را به راستي و درستي سيراب نميكند و شريعت بدون عرفان نيز كالبدي بي روح ، و «مجازي» بي«حقيقت» است كه در بهترين شرايط، نتيجهاي كه از آن حاصل ميشود فقط «خطّ نفس» است و روح از آن بيبهره ميماند.
التزام به شريعت در سلوك معنوی
از نگاه آيت الله حقشناس و همه تربيت شدگان مَدْرسِ عرفاني- اخلاقي مرحوم ملاحسينقلي همداني، احكام شرعي يكي از مهمترين معيارهاي شناختِ وارادت و تجليات الهي از واردات و القائات شيطاني ميباشد. مسير عرفان و سلوك معنوي، مسيری پر رمز و راز و مخاطرهآميز است. گاه تشنگان حقيقت، مسيری را ميپيماند كه به دليل فاصلهگيري و بركناري از جلوههای زندگي مادّی، نتيجه قهری و طبيعي آن برخورداري از برخي حالات و بلكه مشاهدات و تجربيات خاصّ ميباشد. بايد دانست امّا، صِرف تغيير وضعيّت روحي و حتا حصول پارهاي حالات و مشاهدات، دليل بر درستي و راستي آنها نيست چرا كه اثر قهري و طبيعي كنارهگيري از شيوه معمول زندگي مادّي، موجب تغيير حالات روحي انسان ميگردد. اين تغيير حالات نيز بطور طبيعي آثاري از جنسِ خود را به دنبال خواهد داشت، آثاري كه فرامادّي بوده و بطور معمول براي آدمي رخ نميدهد. ولي آيا همين مقدار كافي است كه حصول اين تغييرات و دستيابي به پارهاي حالات روحي و شبه معنوي را نشانه سلوك معنوي و راهيابي به مقام عرفان و قرب الهي و بهرهمندي از مشكات ولايت بدانيم؟ هرگز چنين نيست. اهل فنّ به خوبي آگاهند كه بسا اين حالات متفاوت، نه تنها برانگيخته عنايات الهي و برآمده از مقام قُرب نيست بلكه نشأت گرفته از دور شدن از «ولايت الهي» و دست اندازيِ شيطان در قواي ادراكي و شناختيِ انسان است. به تصريح قرآن كريم، همانگونه كه خداوند، دربهای آسمان را بر روي اولياي خود ميگشايد[3]، نور خود را بر قلب آنان ميتاباند[4]، به آنان ثبات و استقامت ميبخشد[5]، شراب پاك وصال به ایشان مينوشاند[6] و دیدۀ شان را برملكوت آسمان مي گشاید[7]... شيطان نيز، آنان كه راه او را برگزيدهاند و ولايتاش را پذيرفتهاند، ياری ميرساند و ایشان را از تواناييها و تجربيات متفاوت و ويژهاي برخوردار ميسازد: «ان الشياطين ليوحون الي اوليائهم»[8] ( شياطين، به دوستان خود القاء ميكنند) و اينجاست كه سالك معنوي، نيازمند معيارها و ضوابطي است كه به كمك آنها از همان آغاز راه، خوب و بد، درست و نادرست، شيطاني و رحماني را از يكديگر بازشناسد. بديهي است كه اين معيارها نميتواند معيارهايی «خودساخته» و «مَن درآوردی» باشد چرا كه در اينصورت هر چيزی توجيهپذير بوده و هيچگاه «حقيقت» بر ملا نميشود. داوریها و آموزههای عقلانی و شرعی مهمترين معياری است كه میتوان به كمك آنها از گرفتار آمدن به دام مهلك شيطان مصون ماند. چرا كه عقل و شرع، برآمده از پروردگاری است كه «ملكوت آسمان و زمين»[9] و «ملكوت هرچيز»[10] به دست اوست. پس منبع و منشأ عرفان، به عنوان راهي به سوی ملكوت و شناختِ حقيقت هستی، با منبع و منشأ عقل و شرع يگانه است و اين هر سه( شرع ،عرفان وعقل) مثلثي هستند كه نه تنها يكديگر را نفي و نقض نميكنند بلكه تكميل كنندۀ يكديگر ميباشند و هر كدام بدون ديگری، كامل نيست.[11]
از اين روست كه بزرگاني همچون آيت الله حقشناس، استاد كامل و عارف مكمّل[12] را ضرورتاً «مجتهد» ميدانستند و يا به تعبير آن بزگوار ، بايد «مجتهد در معارف واخلاقیات و مجتهد در تفریعیات ( فقه )» و يا به تعبير ديگری كه مرحوم آيت الله سيد محمد حسين طهراني از مرحوم حاج سيد هاشم حدّاد (از تربيت شدگان آيت الله سيد علي قاضي) نقل مينمود، «سيّد الطائفتين» (سَرآمد دو طائفه اهل حقيقت و اهل شريعت) باشد.
استاد حقشناس كه خود علاوه بر آنكه تربيت يافته و معرفت آموز بزرگترين استادان و عارفان اين مكتب بود و در زمرۀ استادان صاحب صلاحيت اين سلسله قرار داشت ، به شدّت جوانان خصوصاً طلاب را از اينكه در پی هر صاحب ادعايی در آيند بر حذر ميداشت. بارها شاهد بودم كه چگونه از اينكه عدهای كاسب و بازاری كه به تعبير دقيق و زيبای ايشان، فقط آدمهای خوبی هستند ولي در شناخت ظرايف و دقايق سير و سلوك، عوام بشمار ميآيند، الگوي برخی تشنگان معرفت قرار گرفتهاند، ابراز نگرانی ميفرمود و گاه كه از برخي وقايع و رخدادهای آشفته بازاری كه در آن عرفان و معرفت همچون يك كالا عرضه و معامله ميشود مطلّع ميگرديد احساس مسئوليت میكرد و بطور خصوصی و احياناً با اشاره به برخی افرادِ مدّعی، با عتاب می فرمود:
«داداش جون! اينها بايد بروند كاسبیشان را بكنند. صلاحيت آنرا ندارند كه برای مردم نسخه ( دستورالعملِ دینی و اخلاقی ) بنويسند.»
غيرت و تحفّظ ايشان بر اين حريم تا بدانجا بود كه حتّي خواندن احاديث و رواياتِ سادۀ مذهبي را جز برای اهل فنّ كه از آگاهیهای عميق به اصول و مباني فكر دينی بهرهمندند، جايز نميدانست و به یاد می آورد که زمان آیت الله بروجردی تا کسی از عالمان بزرگ و صاحبنظر اجازه نمی یافت حق خواندن روایت برای مردم را نداشت. چرا كه بسياري از اين احاديث، نيازمند تفسيرهايي فراتر از مفاهيم ظاهریشان ميباشند و چنين تفسيری فقط با آگاهیهای فنّیِ دینی امكانپذير است.
بيترديد افراد بسياری در جلسات عمومی، تذكرات ايشان را به برخی مدّاحان مشهور شاهد بودهاند كه آنان را بر عدم خروج از حدّ و حريم خود توصيه كرده و به اطرافيان يادآور ميشدند: «بگوئيد فقط روضهشان را بخوانند و صحبت متفرقه نكنند!»
و همچنين بارها با اشاره به اينكه هر حديثي را تا جهات سندی و دلالی (مفهومی) آن كاملاً احراز نشده نمیتوان براي مردم خواند، برخي احاديث را «پشت كتابی» توصيف ميكردند، كنايه از اينكه برخي نويسندگان و ناشران كم اطلاع، هر متني را بدون بررسي و احراز شرايط، به عنوان حديث در پشت كتابها ميآورند و اين احاديث از همين طريق در ميان عامّه مردم مشهور ميشود و همين شهرت، جايگزين صحّت و درستي آنها ميگردد بطوريكه از آن پس به دليل شهرت عوامانه يك جمله كه به عنوان حديث و روايت در ميان عموم رواج يافته، كسي ترديد در صحّت و درستي آن نميكند!
استاد، اصولاً به شدّت از «دكانداری» و «كاسبكاری» به نام دین و معرفت بيزار بود. بگونه ایکه حتا وقتی گهگاه در خدمت و معیّتِ ایشان برای خرید می رفتیم از اینکه فروشنده ای به دلیل موقعیت دینی و روحانی ، به ایشان تخفیف دهد مانع می گردید و با اشاره به روایاتی که از امتیاز طلبی ونان خوردن از راه علم ( المستأکل بعلمه ) نهی نموده است ، همین مقدار امتیاز گیری را از مصادیق « نان خوردن از راه علم و دین » و مشمول همان نهی در روایات می دانست واز رفتار برخی اهل علم که موقعیت وشأن دینی وعلمی خود را دستمایه امتیاز خواهی و برخورداری از حقّ ویژه ، وگرچه به اندازۀ گرفتن یک تخفیفِ ساده ، قرار می دهند انتقاد می فرمود.
از نخستين هشدارها و هشياريهايی كه به شاگردان خويش ميداد نسبت به گرفتاری در دام دكانداران و كاسبكاران حرفهای بود كه از راه دين، عرفان و ولايت گذران زندگی ميكنند. و خود نيز با آنكه در عاليترين درجات معرفت قرار داشت از هرگونه اظهار و تظاهر به کرامت و معنویت به شدّت پرهيز داشت بگونهايكه بسيار رخ میداد كه حتّي اگر ميان شاگردان خويش ضرورت نقل كرامت و واقعهای شهودی دست میداد آن را با صيغه مجهول، و به يكي از بندگان خدا إسناد ميداد. در حاليكه برای نزديكان و خواص ايشان معلوم بود كه موضوع آن واقعه خود ايشان است. در مواردی شاهد بودم که برخی افراد با شوق بسیار رؤیاهایی را برایشان نقل می کردند و گمان داشتند که امتیاز یا پیامی مهم از عالم غیب دریافت کرده اند و حتما" مورد توجه استاد قرار می گیرد ولی ایشان به این مضمون می فرمود: « اگر به جدّ تلاش کنی وکوتاهی در وظایف شرعی نکنی و خداوند کمک نماید به میزان تلاش ات به کمال خواهی رسید.» دریک مورد به مزاح عرض کردم : « این که فرمودید قانون عامّ است ودر حق همه صادق است نیاز به خواب دیدن نداشت » لبخندی زدند وسکوت کردند.
به ياد دارم زمانی موضوع مهدويّت و انتظار ظهور حضرت حجت (سلام الله عليه) و گمانهزنی برای زمان ظهور دستاويزِ برخي از همين دكان دارانِ مورد اشاره قرار گرفته بود و عدهاي شيفته ساده دل نيز بر آن دامن می زدند و تحريكاتی را ايجاد كرده بودند. آن بزرگوار پس از چندين بار تذكّر و هشدار، بالاخره روزی در جلسه سخنرانی عمومي آشكارا و با شدّتِ تمام ، اين جريان را مورد انتقاد قرار داد و در برابر شگفتیِ برخي كه انتظار چنين سخنی را از ايشان نداشتند به اين مضمون فرمود:
«دست از اين حرفها برداريد، «انتظار» يعني چه؟ انتظار يعني معصيت نكردن، يعني خدمت مردم كردن، يعني آنچه كه امام زمان (سلام الله عليه) را خشنود ميكند انجام دادن و از آنچه كه آن حضرت را ناخشنود ميكند پرهيزكردن، حالا اينكه آقا چه وقت خواهند آمد، چه اهميّتي دارد؟ ايشان هر زمان كه صلاح باشد خواهند آمد، شما به وظيفه تان عمل كنيد. مثلاً شما وقتي آقا تشريف بياورند چكار ميخواهيد بكنيد كه الان نميتوانيد بكنيد؟ ايشان هم كه تشريف بياورند مگر چه اتفاقي خواهد افتاد، جز اينكه ايشان هم به همان چيزهايي توصيه خواهند كرد كه اجداد بزرگوارشان توصيه كردهاند مگر ما تاکنون آنچه كه حضرات معصومين(سلام الله عليهم اجمعين) از ما انتظار داشتهاند برآورده كردهايم و به وظايف خود عمل كردهايم كه جستجو از وقت ظهور ميكنيم. كسي كه به وظيفه خود عمل میكند ديگر اينكه آقا چه وقت تشريف ميآورند، برايش هيچ تأثيري ندارد لذا با اين حرفها مردم را سرگردان و مشغول نكنيد...»
بعدها به همين مضمون در حديثي منقول از امام صادق(ع) در «غيبت نعماني» برخوردم كه آنحضرت خطاب به زراره كه از اصحاب خاص بود فرمود:
«اعرف امامك فانّك اذا عرفته لم يضرّك تقدّم هذا الامر أو تأخرّه» (باب 25/ص329)
(امامت را بشناس [ و به مسئوليتهای اين شناخت عمل كن] آنگاه كه او را شناختی ديگر دير و زود اين أمر بر تو آسيبي نميرساند.)
[1] . از مكاتبههای مرحوم حايری با ميرزاعبدالحسين محسنيان
[2]ميرزا عبدالحسين محسنيان از مردان نيكی بود كه عليرغم اشتغال به امور تجارت، همراهي مرحوم حائری را برگزيد و علاوه بر استفاده از محضر ايشان، گويا برخي حمايتها از"مجمع قرآنی" را بر عهده داشته است. بطوريكه مرحوم حائری در نامهاي اخلاقی كه برای اعضای «مجمع» نگاشتهاند، «ميرزا عبدالحسين» را مورد خطاب قرار ميدهد و از او با عنوان «الاخ الأعزّ،المولي لي و عبداً للحسين(ع)» (برادر بس عزيز، آقاي من و غلامِ (عبد) حسين(ع)...) نام ميبرد و علت اينكه نامه را خطاب به او نگاشته چنين بيان ميكند: «انّما خصّص بالذكر اولاً، مع انّه من المجمع بانّه حامي الحوزه و بندار الجامعه) (و اينكه در ابتدا از او(میرزا عبدالحسین) اختصاصاً نام برده شد، با آنكه خود از اعضاي «مجمع» ميباشد از آن روست كه وي حمايتگر «حوزه و عامل بقای گروه» ميباشد.)
مرحوم ميرزا عبدالحسين محسنيان خاطرات ارزندهاي از مرحوم حايری به ياد داشت كه متأسفانه جايی آنها را ثبت نكرده است. اینجانب برخي از این خاطرات و حکایات را به واسطه، از مرحوم حاج شيخ محمد رازی، پيشگام تاريخ نگاري حوزهعلميه قم شنيدهام. از آن مرحوم فرزندان شايستهای به يادگار مانده است كه توفيق آشنايي با آنان را در مدّت اقامت در هامبورگ داشتهام. در همين جا مناسب است اين نكته را يادآور شوم كه در گذشته نه چندان دور كسب معرفت و تحصيل دانش، خصوصاً دانش دين و معرفت قرآنی، هرگز اختصاص به طبقه و صنف خاصی به نام «روحانيت» نداشته است. در نهايت آنچه كه ميتوانست براي «روحانيت» يك «اختصاص» به شمار آيد آموزشهاي تخصصي و كسب دانش اجتهادی و نيز اهتمام به حرفه تبليغ دين بود وگرنه طبقات مختلف همچون دانشگاهيان و بازاريان نيز به فراخور، سهم و نصيب وافري از اين «مَدْرس علمی» داشتهاند بدون آنكه آن را يك شغل و يا مَكْسب (محلّ درآمد و کسب) تلقي نمايند. استاد آيت الله حسنزاده آملي را شنيدم كه به نقل از آيت الله ميرزا ابوالحسن شعراني(ره) نقل ميفرمود: به ياد دارم بسياري از كسبه و مغازهداران منطقه سَرپولك (خيابان سيروس قبلي و شهید مصطفي خميني فعلی) كه در اطراف مسجد آيت الله شيخ عبدالنبي نوري(ره)، يگانه مرجع دينيِ تهرانِ آن روزگار، مغازه داشتند و از نعمت مجاورت و معاشرت آن عالم بزرگ برخوردار بودند، متأثر از اين معاشرت، در ساعاتي از روز كه فراغت داشتند گرد هم ميآمدند و با يكديگر از موضوعات مختلف دينی، معرفتی و فلسفی بحث ميكردند. مثلاً پيرامون تفاوتهای نظریه "إمكان فقریِ" ملاصدرا و "امكان نوریِ" عرفاء سخن ميگفتند.»
ميتوان تصور كرد آنگاه كه طبقهاي از مردم كه آنان را معمولاً درزمره «عامه مردم» برميشمرند و نه از نخبگان، اينچنين از فرهيختگی برخودار بودند نخبگان آنان – چه نخبگان ديني و چه غيرديني- در چه سطحي از دانش و فرهيختگی قرار داشتهاند و با اين همه امّا، معمولی جلوه ميكردند. استاد آيت الله حقشناس (ره) بارها با انتقاد از برخي روحانيان و اهل منبر، به دليل سطح نازل محتوایی كه برای مردم ارائه ميدهند، از واعظان و روحانيانی ياد ميكرد كه در گذشته، مسؤلانه به بيان معارف اصيل و ناب ميپرداختند و هر منبر آنان، بر رشد عقلان و معرفتیِ مخاطبان ميافزود و از خرافه به حقيقت نزديك ميساخت. (يخرجهم من الظلمات الي النور) و انبوه مردمان نيز مشتاقانه از آنان استقبال ميكردند. بطوريكه استاد با اشاره به نام برخی از آنان ميفرمود:«منبر او 3 ساعت بطول ميانجاميد و در سه قسمت عرضه ميشد: احكام- اخلاق- كلام(الهيات)و انبوه مردم نيز در تمام اين مدت اندكی بياشتياقی نشان نميدادند.»
[3] . رك اعراف(7)/96.
[4] . زمر(39)/22.
[5] . رك: ابراهيم (14)/27- نحل(16)/102
[6] . جنّ(72)/16- و نيز: انسان(76)/21.
[7] . رك: انعام(6)/75 و نيز: اعراف(7)/185.
[8] . انعام(6)/121.
[9] . انعام(6)/75.
[10] . يس(36)/83.
[11] . اصولاً چالش ميان"شريعت" و "حقيقت" و يا "عقل" و "شرع" از موضوعاتي است كه زائيدة گفتمانهای تك قطبي و يكجانبهای همچون «ظاهرگرايی اشعری» و يا «عقلگرايي افراطي معتزلی» ميباشد. امّا در گفتمانِ اصيل شيعیِ که برآمده از آموزههای اهل البيت(ع) می باشد، اين موضوع فاقد اصالت بوده و بيشتر بايد آنرا موضوعی وارداتی و غير اصيل دانست. بر اساس آموزههای اهل البيت(ع)، شريعت از همان آغاز همزادِ عقل و حقيقت بوده است و به همين دليل در عرفان اصيل كه در سده اخير، «مَدْرسِ تربیتی ملاحسينقلی همدانی» آن را نمايندگي ميكند، دستورالعملهای عرفانی، در ذيل و ظلّ شريعت قرار دارد و شيوههای سلوكی، سخت متعهّد به چارچوبهاي شرعي است. و تجربههاي عرفاني نيز با مَحكِ شريعت، آزموده و سنجيده ميشوند. عارف بزرگ محي الدين بن عربي كه به تصريح خود از مشكات ولايت علوي(ع) و مهدوي(عج) بهرهمند است، در وصفِ عارفان آگاه به اسرار هستي ميگويد:«... فإنّه ما مِنْ أحدٍ اعظمٌ أدباً مع الشرع ولا اعتقاداً حقيقیاً فيه، أنّه الحقِّ كما يعلمه العامي سواء إلاّ اهل هذا الوجه. فإنّهم يعلمون الامور علي ما هي عليه. فيعلمون أنّ حظّهم من هذا الامر المشروع و التكليف و حظّ الآتي به و هو الرسول و حظّ العامّة المخاطبين أيضاً به علي سواء. لافضل لأحدٍ علي الآخر فيه لانّه لذاته وَرَد، لا لأمرٍ آخَر. فالّذي يُحرّم بالعموم في الخطاب المشروع علي واحدٍ يعمّ جميع المكلّفين من غير اختصاص، حتّي لوقال بتحليل ذلك في حقّ شخصٍ يتوجّه عليه... فإنّ أخصّ علوم هذا الوجه، ما جائت به الشرائع.» (فتوحات المكيه/ ج3/ باب396/ ص559)
(هيچكس در برابر شريعت، با ادب تر و حرمت گذارتر از [عارفان و] آگاهان به راز [هستي] نمیباشد. و آنان باور حقيقی به اين دارند كه شريعت، "حقّ" است، همانگونه كه افراد عامي چنين باوري را دارند. عارفان، بر حقیقت امور آنگونه كه هست، آگاهي دارند. بنابراين ميدانند كه بهرۀشان از اين امر شرعي و تكليف [الهی]، و[نیز] بهرۀ پيامبري كه اين شريعت را آورده با بهرۀ عموم مخاطبانِ شريعت، جملگي يكسان است و در برابر شريعت هيچكس بر ديگري برتری ندارد [ تا مورد استثناء قرار گيرد]. چرا كه شريعت مطلوبيّت ذاتي دارد نه عَرَضي [كه بدليل أمر ديگري همچون رسيدن به شهود و... مطلوبيّت يافته باشد.] آنچه كه در خطاب شرعي، حرمت عمومي مييابد، همة مكلّفان را در برميگيرد بدون آنكه كسي از آن استثنا شود كه بخواهیم در حقّ شخص خاصّي كه مورد خطاب قرار گرفته قائل به حليّت شويم...»
[12] . «عارف مكمّل»، خود به كمال رسيده و به تكميل ديگران ميپردازد (رك شرح فصوص قيصري/ (ط سنگي) و صص 428-444-459)
نامه مرحوم آسیدعلی مفسر به میرزا عبدالحسین محسنیان | |
تصویر آیت الله سید علی حائری | |
یادداشت محبت آمیز خداحافظی آیت الله حق شناس برای قائم مقامی | |
آیت الله حق شناس و قائم مقامی در نوجوانی | |
تصویر استاد در سن حدود سی سالگی | |
تصویر آسیدعلی مفسر |
دیدگاه خود را بنویسید