قرآن‌کریم  دعوت به علم‌ورزی می کند نه  به عالم شدن. بین عالم شدن و علم‌ورزی فرق است. عالم شدن یعنی به چیزی که آگاهی ندارید، آگاهی پیدا کنید. معمولاً هم انتظار نمی‌رود انسان به چیزی که هیچ آگاهی ندارند، آگاهی پیدا کرده و عالم شود. دراین موارد باید دیگران را آگاه نمود نه اینکه ایشان را توبیخ کرد که چرا آگاه و عالم نیستید؟ ولی در بسیاری از آیات قرآن توبیخ و ملامت می کند که چرا علم‌ورزی نمی کنید؟

 

علم‌ورزی یعنی شما علم را دارید اما باید آن را رشد و پرورش دهید.  آنچه که  انسان را از بن‌بست‌ها خارج می‌کند و اورا به عنوان موجودی تصمیم گیر و فعال متمایز می سازد صرفا دانسته ها واطلاعات او نیست؛ بلکه اطلاعات در برخی مواقع می تواند بن‌بست ساز هم باشد. و برای انسان ایجاد مشکل ‌کند. هرچه اطلاعات انسان بیشتر باشد ولی آگاهی دوم یعنی همان علم‌ورزی نباشد کمترین آسیبش برای انسان تثبیت جهالت است. توسعه علم  بدون تفکر و علم ورزی باعث توسعه جهالت می‌شود.

در زیارت اربعین می خوانیم:

 

و بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک عن الجهاله و حیره‌الضلاله

 

 

ای خدا! امام حسین تمام سرمایه وجودی‌اش را فدا کرد برای اینکه بندگان تو را از جهالت ( جهالت یعنی همان بسنده کردن به علم و مطلق‌گرایی و مطلق‌اندیشی و احتمال نقص و خطا در دانسته‌ها ندادن )و  ضلالتی که ناشی از حیرت است ، نجات بخشد.....

 

دو واژه قرآنی دیگر در همین رابطه وجوددارد:

استضعاف و استخفاف

استخفاف از خفیف، خفت و سبک کردن می‌آید. استضعاف از ضعف می‌آید.

استضعاف: یعنی به ضعف کشیدن، یعنی کسی، دیگری را به ضعف بکشد. یعنی عنصر قوت و توانایی را از کسی گرفتن.

نقطه اصلی توانایی و قدرت انسان اختیارش است. مقابل استضعاف استکبار است. مقابل مستضعف مستکبر است. مستکبر چه می‌کند؟ اختیار را می‌گیرد، یعنی همان دیکتاتوری. در عمل انسان را زمین‌گیر می‌کند و قدرت عمل و انتخاب را از انسان می‌گیرد. ( دقت شود همانگونه که میان آگاهی ( علم ) با علم ورزی (فکر) تفاوت وجود دارد، میان اراده و اختیار هم تفاوت هست. فکر منشأ اختیار است. مبدأ اختیار فکر و علم‌ورزی است و مبدأ اراده، آگاهی است.)

 

استخفاف: یعنی سبک‌فکری، سبک‌مغزی. یعنی نقطه امتیاز انسان که همان تعقل و علم ورزی است از اوسلب گردد.

از نظر قرآن هر انسانی که آگاهی داشته باشد، امکان آگاهی دوم یعنی تفکر و علم ورزی را نیز دارد لذا مسئولیت تفکر از هیچ انسانی رفع نمی شود. ممکن است مستضعف شود و قدرت عمل را از وی بگیرند. اما قدرت تفکر را از هیچ انسانی نمی‌شود گرفت،‌ لذا بر اساس آیات قرآن "استضعاف " می تواند عذر پذیرفتنی باشد ولی "استخفاف " قابل پذیرش نیست. مستضعف را می‌شود بخشید، چون تقصیری ندارد. اما مستخف را نمی‌شود بخشید.

درنتیجه هیچ راهی برای جلوگیری از فکر کردن وجود ندارد. و کسی نمی‌تواند با استناد به اینکه امکان فکر کردن را از من سلب کردند ، از خودرفع مسئولیت کند....