خلاصه مطالب جلسه سوم


ادامه مبحث نسبت با دیگری؛

اسم و صفت

  • صفت وجود ماتقدم نسبت به اسم دارد، یعنی باید صفت باشد، تا اسم به وجود آید. صفت درونی و فرانسبت است و در نسبت با ذات قرار می‌گیرد. صفت ذاتی است و ذات هر چیزی، وجود اوست و فراتر از آگاهی و داوری است. صفت به خودی خود ظهور ندارد و دور از دسترس است، لذا فراتر از داوری است.
  • اسم در نسبت و روابط تولید می‌گردد، در نسبت با دیگری و در نسبت با عوارض و نسبت‌ها شکل می‌گیرد. اسم متفرع بر صفت است، اسم در معرض داوری قرار می‌گیرد. مانند اینکه رفتار عادلانه در معرض داوری قرار می‌گیرد نه صفت عدل. افعال و کردار را اخلاق گویند و رفتار اخلاقی در نسبت با دیگری است. صفت اخلاقی درونی است، اما رفتار اخلاقی در نسبت با دیگری است.

اسم انتزاعی از ذات است و رابطه اسم و صفت عموم و خصوص مطلق است، هر اسمی صفت دارد، اما هر صفتی، اسم ندارد. صفت که ظهور پیدا کند، اسم می شود و مورد داوری قرار می‌گیرد. اسم عینی است، اما صفت ذهنی است. حلقه مفقوده فلسفه اسلامی ارتباط امر ذهنی با امر عینی است که به بحث دیگری برمی‌گردد. در فلسفه اسلامی، در مباحث معقول اول، ثانی، وجود ذهنی، اصالت وجود و اعتباریت ماهیت به این امر پرداخته می‌شود.

در نسبت قرار گرفتن

حلقه مفقوده دیگر در فلسفه اسلامی مبحث «در نسبت قرار گرفتن» است.(موقعیت نسبت و در ارتباط قرار گرفتن). نسبت، خصوصیتش این است که امر وجودی است، اما پیوست و پیوندِ امر وجودی است. وقتی از وجود صحبت می‌کنیم از موجود صحبت می‌کنیم، یعنی «وجود به ما هو وجود» در دسترس ما نیست، پس از موجود صحبت می‌کنیم، یعنی وجود مع الماهیه، موجود ماهیت یافته یعنی وجود در نسبت. یعنی وجود در نسبت با دیگری قرار می‌گیرد. وجود در موقعیت پدری و مادری، ماهیت است، وجود در نسبت خالقیت، ماهیت است. فرزند با تولد، در نسبت با پدر و مادرش قرار می‌گیرد. وجود در موقعیت نسبت، ماهیت یا موجود می‌شود و در واقع از اطلاق خارج شده و مقید می‌گردد.

در راستا این سوال مطرح می شود؛آیا ماهیت در ذهن است یا عینی است؟ اگر ماهیت وجود مقید وحد وجود است، پس عینی است. در نگاه صدرایی، اصل با وجود است، آنچه در خارج اصیل است، مصداق وجود است. در واقع اصالت وجود یعنی آنچه در خارج است، مصداق وجود است، اما اصالت ماهیت یعنی اینکه آنچه در خارج اصیل است، مصداق ماهیت است. در واقع پیرامون ماهیت می توان گفت؛ ماهیت کاملاً عینی است و وجود با ماهیت اتحاد وجودی دارد، هر دو عینی هستند و اصلاً یکی هستند امر عینی و ذهنی نمی‌توانند اتحاد وجودی داشته باشند. ماهیت شأنی از وجود است و در واقع وجود تشخص یافته است.

وجود عین شخصیت است، اما ماهیت نیست، لذا برای ماهیت، به جای تشخص، «تعین» مطرح می‌شود، یعنی ماهیت، وجود تعیین یافته است نه تشخص یافته. وجود مطلق تشخص اطلاقی دارد، اما وجود مقید تشخصش مقید است، ماهیت، تعین دارد، یعنی حصه‌ای از حصص وجود است، باز هم باید عینی‌تر گردد. عینی ریشه در نسبت دارد و در نسبت با دیگری معنا می‌یابد. تعین یعنی «وجود» در نسبت قرار گرفتن. در هر نسبتی، تعینی ایجاد می‌گردد و شأنی ایجاد می‌گردد. ماهیت یعنی وجود تشأن یافته. هرگاه شأن جدیدی ایجاد گردد، ماهیت جدیدی حاصل می‌گردد. هرچه شئونات حذف گردد از ماهیت دور می‌گردیم و به وجود نزدیک‌تر می‌شویم.

خلط بین توحید و وحدت

وحدت، یگانگی خداست، اما توحید رسیدن از کثرات به وحدت است و در واقع اتفاق وحشتناک، حذفِ «در نسبت قرار گرفتن با دیگری» است. اثبات یگانگی خدا بدون در نسبت قرار گرفتن با دیگران امکان ندارد. توحید بر وزن تفعیل، یعنی از کثرات و نسبت‌ها و افعال باید به ذات و وحدت برسیم. برای شناخت توحید باید نسبت‌ها را شناخت و حق نسبت‌ها را ادا کرد. در عبارت «التوحید اسقاط الاضافات» اسقاط بدین معنی است که باید ادای حق دیگران و نسبت‌ها کرد. توحید؛ مقام واحدیت، مقام افعال است نه صفات، اما وحدت مقام احدیت است، مقام ذات است.

آسیب‌های اجتماعی، سیاسی و غیره در غفلت از دیگری است که فلسفه غرب به آن توجه نمود و علی رغم وجود چنین مباحثی در محتوای فلسفه اسلامی، به آن پرداخته نشده است. مانند بحث زبانی و در نسبت با دیگری قرار گرفتن که در قرآن آمده است، اما بدان تمرکز نشده است تا مشکلات اجتماعی برطرف گردد.  آیات «وجعل لسان صدق فی الاخرین» و «واحلل عقدة من لسانی یفقهو قولی» و «یسرناه بلسانک» اشاره به بحث «در نسبت با دیگری قرار گرفتن» دارد. همچنین بحث معرفت شناسی و نقادی معرفت در متن مباحث ملاصدرا موجود است.